هوش مصنوعی: شاعر از صبا می‌خواهد که بندی از زلف معشوق و قندی از لعل او بیاورد. او از غم عشق شکایت می‌کند و از لب جان‌بخش معشوق طلب پیوند می‌نماید. شاعر به کسی که به قناعت در هجران توصیه می‌کند، می‌گوید که قناعت را از خرسندی بخواهد. او از سوختن دفتر صبرش در آتش دل خبر می‌دهد و از خردمندی معشوق طلب نسیه می‌کند. در نهایت، شاعر به پادشاه توصیه می‌کند که بخت را از خداوند بخواهد، چرا که وصال معشوق تنها با اهل بخت میسر است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۷۳۲

ای صبا، از زلف او بندی بخواه
عاریت از لعل او قندی بخواه

چون لب میگون بیالاید ز می
چاشنی از لعل او قندی بخواه

پاره شد پیراهن جان از غمش
زان لب جان بخش پیوندی بخواه

ای که می گویی «قناعت کن به هجر»
رو قناعت را ز خرسندی بخواه

ز آتش دل دفتر صبرم بسوخت
نسخت او از خردمندی بخواه

نوبت وصلش اگر پیوسته نیست
گر توانی خواست یک چندی بخواه

هست وصلش با خداوندان بخت
خسروا، بخت از خداوندی بخواه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.