۲۳۲ بار خوانده شده
خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، برنا نه ای
جورت نمی گیرم گنه، کز نیک و بد دانا نه ای
هر سو که زیبا بگذرد، در دل همی بار آورد
زیباییت جان می برد، یا آفتی، زیبا نه ای
رخسار جان پرور ترا، شکلی ز جان خوشتر ترا
بیهوده هر کس مر ترا جان می نخواند تا نه ای
آشوب عقل گمرهی بر نیکوان شاهنشهی
نی نی که خورشید و مهی، پروین نه ای، جوزا نه ای
سروی چنین یا سوسنی یا از گل تر خرمنی
یعنی تو پهلوی منی، یارب تویی این یا نه ای
رویی چو گل شسته به خوی و آلوده لبها را به می
دل ها به گردت پی به پی می بینمت، تنها نه ای
بد عهدی و نامهربان، گه دل دهی گاهی زبان
من با توام باری به جان، گر تو ز دل با ما نه ای
شوخی مکن زینها مگو کت نیست با ما آرزو
من بنده ام آنجا که تو، لیکن تویی کاینجا نه ای
دیشب کشیدم از کمین زنجیر زلف عنبرین
چشم تو گفت از خشم و کین خسرو مگر دیوانه ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
جورت نمی گیرم گنه، کز نیک و بد دانا نه ای
هر سو که زیبا بگذرد، در دل همی بار آورد
زیباییت جان می برد، یا آفتی، زیبا نه ای
رخسار جان پرور ترا، شکلی ز جان خوشتر ترا
بیهوده هر کس مر ترا جان می نخواند تا نه ای
آشوب عقل گمرهی بر نیکوان شاهنشهی
نی نی که خورشید و مهی، پروین نه ای، جوزا نه ای
سروی چنین یا سوسنی یا از گل تر خرمنی
یعنی تو پهلوی منی، یارب تویی این یا نه ای
رویی چو گل شسته به خوی و آلوده لبها را به می
دل ها به گردت پی به پی می بینمت، تنها نه ای
بد عهدی و نامهربان، گه دل دهی گاهی زبان
من با توام باری به جان، گر تو ز دل با ما نه ای
شوخی مکن زینها مگو کت نیست با ما آرزو
من بنده ام آنجا که تو، لیکن تویی کاینجا نه ای
دیشب کشیدم از کمین زنجیر زلف عنبرین
چشم تو گفت از خشم و کین خسرو مگر دیوانه ای
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.