هوش مصنوعی: این شعر از ظلم و ستم یک فرد قدرتمند و خونخوار در شهر سخن می‌گوید که با غرور و بی‌رحمی بر مردم حکومت می‌کند. شاعر از درد و رنج مردم می‌نالد و از بی‌عدالتی و ستمگری این فرد انتقاد می‌کند. همچنین، شاعر به عشق و دل‌بستگی‌اش به کسی اشاره می‌کند که گویا از او دور شده است. در نهایت، شاعر از طبیعت و عناصر آن مانند شاخ جوان و ماهیت برای بیان احساساتش استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین انتقادی و اجتماعی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به ظلم و ستم و خون‌ریزی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۷۷۵

فریاد کاندر شهر ما خون می کند عیاره ای
شوخی کشی غارتگری مردم کشی خونخواره ای

او می رود جولان زنان بر پشت زین وز هر طرف
نظارگی در روی او حیران و خوش نظاره ای

من چون توانم دیدنش آخر به چشم مردمان
کز چشم خود در غیرتم بر آنچنان رخساره ای

دارد لب شیرین او کاری ز دندان کسی
کان هست جان پاره ام یا هست از جان پاره ای

امشب خیال از صبر من می کرد پرسش گونه ای
گفتم «چه پرسی حال او، سرگشته آواره ای »

از چیست، ای شاخ جوان، بر ما فروناید سرت؟
آخر چه کم گردد ز تو، گر برخورد بیچاره ای

در دیده خسرو نگر ز اشک و خیال روی تو
ماهیت در هر گوشه ای بر هر مژه سیاره ای
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.