هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از دردها و رنجهای عاطفی خود سخن میگوید و از یاری که در غمهایش با او همراه نیست، گلایه میکند. او احساس تنهایی و بیپناهی میکند و از بیتوجهی معشوق یا یار خود شکایت دارد. شاعر با بیان نالهها و دردهایش، از این که کسی او را درک نمیکند، اظهار ناراحتی میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاطفی و استفاده از زبان شاعرانه و استعاری ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات مرتبط با دردهای عاطفی و تنهایی نیاز به سطحی از بلوغ ذهنی دارد.
شمارهٔ ۱۷۸۱
ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ای
سوی من بین، اگر اندر سر آزار نه ای
از تو هر روز گرفتار بلایی گردم
تو چه دانی که در این روز گرفتار نه ای؟
هر شب از ناله من خواب نیاید کس را
خفته ای تو که در این واقعه بیدار نه ای
با من خسته کم رویم ز تو در دیوارست
می کن آخر سخنی، صورت دیوار نه ای
نار دانی ز دو لب بر من بیمار فرست
شکر آن را که چو من در هم و بیمار نه ای
از برای دل من جان من امروز ببر
گر چه عهدی ست به دنباله این کار نه ای
یار بنشست مرا در دل و من می دانم و او
خسروا، خیز که تو محرم اسرار نه ای
سوی من بین، اگر اندر سر آزار نه ای
از تو هر روز گرفتار بلایی گردم
تو چه دانی که در این روز گرفتار نه ای؟
هر شب از ناله من خواب نیاید کس را
خفته ای تو که در این واقعه بیدار نه ای
با من خسته کم رویم ز تو در دیوارست
می کن آخر سخنی، صورت دیوار نه ای
نار دانی ز دو لب بر من بیمار فرست
شکر آن را که چو من در هم و بیمار نه ای
از برای دل من جان من امروز ببر
گر چه عهدی ست به دنباله این کار نه ای
یار بنشست مرا در دل و من می دانم و او
خسروا، خیز که تو محرم اسرار نه ای
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.