هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج عاشق در برابر معشوق است که با رفتارهای متناقض و بازی‌گوشانه، عاشق را آزار می‌دهد. شاعر از آموختن بازی‌های عشق توسط معشوق شکایت دارد و احساس می‌کند که معشوق با رفتارهایش او را می‌سوزاند و ایمانش را غارت می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد و رنج عشق ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۷۸۳

خنده را سوختن جان من آموخته ای
غمزه را غارت ایمان من آموخته ای

جان به بازی ببری از من و بازم ندهی
این چه بازیست که بر جان من آموخته ای؟

می زنی بر من سرگشته که سربازی کن
گوی بازی تو به چوگان من آموخته ای

طره را بشکنی و باز ببندی، دانم
این شکست از پی پیمان من آموخته ای

جا به چشمم کنی و غرقه شوم برنکشی
آشنا گر چه به طوفان من آموخته ای

پاره گرد، ای دل و خون شو که ترا فرمان است
عشق بازی تو به فرمان من آموخته ای

چه کنی از مژه سحر از پی خسرو هر دم
این عملها نه ز دیوان من آموخته ای؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.