۲۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰۶

ز رحمت چشم بر چاکر نداری
نداری رحمت، ای کافر، نداری

دلم بردی و خوشتر آنکه گر من
بگویم بیدلم، باور نداری

مگو در من مبین، در دیگران بین
که مثل خویش در کشور نداری

به پشت پای خود بنگر که وقت است
از این آیینه بهتر نداری

کله را کج منه چندین بر آن سر
که تا با ما کجی در سر نداری

بخور خون دل و دیده مکن، ای آب
نه خون من که خواب و خور نداری

چودل برداشتن اندیشه ات بود
چرا سنگی به کشتن برنداری؟

حدیث خسرو اندر گوش می کن
ز بهر گوش اگر گوهر نداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.