۲۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۲۶

جان به فدات می کنم، بو که از آن من شوی
مرده تنی من ببین، کوش کز آن من شوی

شد به بقین دیگران ماه تمام روی تو
چشمه آفتاب شو، گر به گمان من شوی

چند به چربی زبان همچو چراغ سوزیم
سوخته عاقبت گهی هم به زبان من شوی

گر به فغان من ترا دردسری ست، باز ده
نیستم آن طمع که تو دردستان من شوی

سیم بگیرم از برت، گر بکنی عنایتی
وام بخواهم از لبت، گر تو ضمان من شوی

برگذر دو چشم من کاب روانست در گذر
پیش که غرقه ناگهان ز آب روان من شوی

فتنه خسروی به رخ، پهلوی من نشین دمی
بو که به چیزی از بلا، فتنه نشان من شوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.