هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد و رنج شاعر از بی‌مهری معشوق است. شاعر از جفاها و ستم‌های معشوق شکایت می‌کند و ابراز می‌کند که با وجود همه این‌ها، هنوز دل به او بسته است. همچنین، شاعر از تغییرناپذیری معشوق و عدم پاسخگویی به عشقش اظهار ناامیدی می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۱۸۲۷

نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی شوی
مهر فزون نمی شود تا تو به کین نمی شوی

صد ستم و جفای تو یاد نمی کنم به دل
هیچ فرامشم به دل، ای بت چین، نمی شوی

می نگری در آینه، من ز قرار می شوم
گر چه تو نیز می شوی، لیک چنین نمی شوی

از تو چنین که می رسد نور به ماه آسمان
در عجبم که تو چرا ماه زمین نمی شوی!

جان کسان که می شود هر شبی ار به کین تو
خود دل تو نمی شود تا تو به کین نمی شوی

جور و جفا نبود بس، بر سکنات نیز شد
باری از آن بتر مشو، گر به از این نمی شوی

آخر امید پای تو داشت سرم به خاک ره
گیر که از کرشمه تو بر سر این نمی شوی

چون دل خسرو از غمت گوشه نشین غم شده
وه که تو هیچگه بر او گوشه نشین نمی شوی
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.