۲۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹۹

تو، ای پسر، که از این سو سوار می گذری
مرا کش ارز که برای شکار می گذری

ز دوستان که به جولانگه تو خاک شدند
به شوخی تو که ای شرمسار می گذری

هزار دل به دوال عنایت آویزان
تو بر شکسته از ایشان سوار می گذری

جراحتی به جز این نیست آشنایان را
که آشنایی و بیگانه وار می گذری

چه مرهمی که فزون است در دم، ار چه دمی
هزار بار به جان فگار می گذری

تو مست خراب چه دانی که تا چه می گذرد؟
در آن دلی که به شبهای تار می گذری

تو در درون دل تنگ من خلی همه شب
گلی، ولی به دلم همچو خار می گذری

قرار وصل خوش است ار چه دیر می بینم
ولی چه سود که زود از قرار می گذری

بلاست ناله خسرو، برون میا زین بیش
که مست می رسی و در خمار می گذری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.