۲۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۴۹

آنکه مرا در دل است گر به کنار آمدی
کسی ستم روزگار بر من زار آمدی

یار ز دستم برفت، کار ز دستم نماند
کار به دست است، اگر دست به یار آمدی!

دست من آنگه که گشت از سر زلفش جدا
کاش که پای حیات بر دم مار آمدی

صبر و دل از من برفت، قدر ندانستمش
از پی این روزگار این دو به کار آمدی

از پس سالی مگر روی نماید چو گل
غنچه که بسته قبا باد سواد آمدی

خسرو از آن یک کنار جان به میان ریختی
آنکه برفت از میان گر به کنار آمدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.