هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراموشی و غم دوری از معشوق می‌گوید. او آرزو می‌کند که کاش معشوق نیز او را فراموش کند تا رنجش کمتر شود. شاعر به تنهایی و بی‌کسی خود اشاره می‌کند و مرگ را تنها مرهم دردهایش می‌داند. در نهایت، از معشوق می‌خواهد که اگر گریه بر او نمی‌آید، دست کم از چشمانش برای گریستن وام بگیرد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی مانند غم، تنهایی و مرگ است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و آرزوی فراموشی نیاز به بلوغ عاطفی دارند.

شمارهٔ ۱۹۵۸

ای که به چشم تو نیایم همی
یک نظر آخر به چو من درهمی

گفت که از مات فراموش گشت
کاش فراموش شوی یکدمی

عالم غم بی تو مرا بر دل است
لیک دلت را چه غم از عالمی

بی غمی از عمر قوی شادییست
شادی آن کس که ندارد غمی

این دل در پیش که خالی کنم
وه که ندام به جهان محرمی

هست درین درد من خسته را
مرگ سزاوارترین مرهمی

بر من اگر گریه نمی آیدت
وام کن از دیده خسرو نمی
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.