هوش مصنوعی: شاعر در این متن از آمدن بهار و گل‌ها سخن می‌گوید، اما در عین حال از درد هجران و غم یاد می‌کند. او از دوست می‌خواهد که اجازه دهد گل‌ها را ببیند، زیرا بدون حضور دوست، حتی روزهای خوش نیز برایش تلخ هستند. شاعر از جام شراب می‌خواهد تا غم‌هایش را تسکین دهد و از باد می‌خواهد پیامی به گل‌ها برساند. او از عشق و رنج‌های پنهان در دلش می‌گوید و اشاره می‌کند که دلش در برابر آرامشِ دوست تاب نمی‌آورد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عاشقانه و غم‌انگیز است و استفاده از استعاره‌هایی مانند شراب و هجران ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نامناسب باشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.

شمارهٔ ۱۹۷۲

گل آمد و همه در باغ با می و جامی
من و خرابه هجر و غم گل اندامی

هوای دیدن گل شد، روا مدار، ای دوست
که بی رخت گذرانم چنین خوش ایامی

ز جام خویش فرو ریز جرعه ای به سرم
که سرخ روی شوم، گر نمی دهی جامی

یکی خبر به گل نو همی رسان، ای باد
که مرد بلبل و تو در شکنجه دامی

چنین که صبح سعادت همی دمد ز رخت
چه باشد ار دل ما را سحر کنی شامی

خوشم من ار چه که درد نهفته در دل هست
که بی کرشمه درین دل نمی زنی گامی

چه پوست باز کنم با تو داغ پنهان را
که هست سوخته جانی کشیده در جامی

دلی که پیش رخت لاف صبر زد مرده ست
که هیچ زنده نگیرد به آتش آرامی

بود فضول خریداری تو از خسرو
به جان عمر که این نسیه است و آن وامی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.