۲۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷۹

نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی
اینک اینک که سراپای گل و آتش وی

بعد ازین جامه لطیف و تنک و تر پوشند
چو گل تازه بتان ختن و خلخ و ری

نازنینا، عرق از روی تو بر گل بچکید
می ممزوج لبالب برسان پی بر پی

پاک کن خوی ز بنا گوش که این مردم چشم
خون خود ریزد هر جا که بریزد ز تو خوی

رو سوی آب و به یک خنده پر از شکر کن
بر لب جوی به هر جا که روی روید نی

خیز و گلگشت چمن کن که نمانده ست به راه
چشم نرگس که ز تو زان ره بخرامی یک پی

خون خسرو به قدح کن، اگرت می باید
عاشق تست، مبادا که بگوید هی هی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.