هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه عشق او را ویران کرده و به بت‌پرستی کشانده است. او از درماندگی در برابر این عشق سخن می‌گوید و اینکه چگونه درمان دل دیوانه‌اش را در درد یافته است. شاعر همچنین از بدنامی در راه عشق و سوختن مانند پروانه در اطراف شمع روی معشوق سخن می‌گوید. در نهایت، او از ناتوانی در شکرگزاری با وجود همه نعمت‌ها می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بت‌پرستی، دیوانگی، و بدنامی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

غزل شماره ۳

به معمار غمت نو ساختم ویرانه خود را
به یادت کعبه کردم عاقبت بتخانه خود را

فرو ماندند اطبای جهان از چاره ام آخر
به دردی یافتم درمان، دل دیوانه خود را

ز سودایت چنان بد نام گشتم در همه عالم
به گوش خود شنیدم هر طرف افسانه خود را

به گرد شمع رویت بس که گشتم ماندم از پرواز
سرت گردم چه زیبا سوختی پروانه خود را

ادیب من جلیس من شود در حلقه رندان
به گوشش گر رسانم ناله مستانه خود را

در اقلیم محبت از خرابیهاست معموری
به سیل اشک باید کند اساس خانه خود را

سراپا نعمتم با این همه درماندگی خالد
نمی دانم چسان آرم بجا شکرانه خود را
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غرل شماره ۲
گوهر بعدی:غزل شماره ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.