هوش مصنوعی: این متن یک شعر ستایش‌آمیز است که در مدح یک پادشاه یا حاکم قدرتمند و فرخنده سروده شده است. شاعر از خوشی و رفاه دوران حکومت او سخن می‌گوید، از قدرت و شجاعت او در نبردها یاد می‌کند، و برای او آرزوی تداوم موفقیت و خوشبختی می‌نماید. همچنین، شاعر به زیبایی‌های دربار، ثروت، و عظمت پادشاه اشاره می‌کند و از حسادت دیگران نسبت به او نیز سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم پیچیده‌ی ادبی و تاریخی است که درک آن به دانش پایه‌ای از ادبیات فارسی و تاریخ نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۷۳ - در ستایش سلطان مسعود غزنوی گوید

بدین خرمی و خوشی روزگار
بدین خوبی و فرخی شهریار

چنان گشت گیتی که ما خواستیم
خدایا تو چشم بدان دور دار

خداوند گار جهان فرخست
که فرخنده بادش همه روزگار

بدیدار او راه بست و هری
بهشت برین گشت و باغ بهار

بخندد همی برکرانهای راه
بفصل زمستان گل کامکار

بدیدار شاه جهان بو سعید
عجب نیست گر گل بخندد ز خار

اگر چه نکوهیده باشد حسد
وزو بر دل و جان بود رنج و بار

حسد بر، بر آنکس که او را بود
بنزدیک او بار، هنگام بار

بزرگان حسودان آن کهترند
که با او سخن گفت خسرو دوبار

شه روم خواهد که او همچو من
نهد پیش اوبر بطی در کنار

هزار آفرین باد هر ساعتی
بر آن عادت و خوی آزاده وار

همه کار او در خور خوی اوست
ملک را همیشه چنین باد کار

همه شاه گیرد بروز نبرد
همه شیر گیرد بروز شکار

بجایی که از شیر یابد خبر
ز شادی نگیرد دل او قرار

نه یک جایگه دیدم او را چنین
چنین دیدم او را بجایی هزار

به نوبین که اکنون به غزنین چه کرد
سر خسروان خسرو نامدار

ز پهلوی ره شیری آمد پدید
غریونده چون رعد در کوهسار

ببالا و پهنا چو پیلی بلند
که از بیم او پیل کردی فرار

دل لشکر از بیم او خون گرفت
نبودند بر جای خویش استوار

خداوند سلطان روی زمین
سر خسروان آفتاب تبار

فرود آمداز پشت پیل و نشست
بر آن پیلتن خنگ دریا گذار

سر شیر وحشی بیک زخم کرد
چو بر بار در تیرمه کفته نار

بیاورد برزنده پیل و چو کوه
بیفکند در پیش خیمه چو خار

زهی خسروی کز همه خسروان
بمردی ترا نیست همتا و یار

تو آن بختیاری که اندر جهان
نبود و نباشد چو تو بختیار

همیشه چنین بخت یار تو باد
جهان پیش کار تو چون پیشکار

وثاق تو از نیکوان چون بهشت
سرای تو از لعبتان قندهار

کنار تو از روی معشوق خوش
دودست تو از زلف بت مشکبار

سر تو ز شادی همه ساله پر
سر دشمن تو ز غم پر خمار

در این بزمگه بر تو فرخ کناد
ثنا گفتن فرخی کردگار
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲ - نیز در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴ - در مدح شمس الکفاة خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.