هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و ناراحتی ناشی از جدایی و جفای معشوق سخن می‌گوید. او به گذشته‌ای اشاره می‌کند که معشوق به او توجه داشت، اما اکنون بی‌تفاوت شده است. شاعر از این تغییر حال شکایت دارد و بیان می‌کند که دیگر فریب معشوق را نمی‌خورد و از او رویگردان شده است. همچنین، او به این نکته اشاره می‌کند که در زندگی باید پذیرای سختی‌ها بود و از هیچ چیز نترسید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مضامین عاطفی عمیق و تجربیات پیچیده‌ی عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا، اندوه و پذیرش مرگ نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۴ - او راست

این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید

من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید

من همانم که مرا روی همی اشک شخود
من همانم که مرا دست همی جامه درید

زندگانی را با مرگ بدل باید کرد
چو مرا کار ازین کار بدین پایه رسید

دل من بستدی و باز کشیدی دل خویش
دل ز من بیگنهی باز نبایست کشید

نفریبی تو مرا کز تو من آگه شده ام
من نخواهم سخن و لابه تو نیز خرید

دل بدخواه من از انده من شادی کرد
دوستی کس چو تو بد عهد و جفا کار ندید

آنچنان کار بیکبار چنین داند شد
در همه حال زهر کار نباید ترسید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳ - او راست
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵ - همو راست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.