۳۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷

ای دریغا کز وصال یار ما را رنگ نیست
دل ز دستم رفته و دلدارم اندر چنگ نیست

چون به مهر دوست ورزیدن مرا نیکوست نام
گر به طعن دشمنان بدنام باشم ننگ نیست

بی تو عالم بر دلم ای جان چو چشم سوزنست
چشم سوزن بر دلم چون با تو باشم تنگ نیست

کس به تو مانند و نسبت نیست با تو خلق را
زنگ همچون آینه آیینه همچون زنگ نیست

گر میانت در زرو یاقوت گیرم چون کمر
خدمتی نبود که آن جز خاک و این جز سنگ نیست

سعدی اریک چند در میدان تو اسبی براند
مرکب ما پشت ریش و باره ما لنگ نیست

در سخن نیکست هرکس را و بر بالای چنگ
این بریشمها که می بینی به یک آهنگ نیست

سازها دارند مردم مختلف بهر طرب
لیک از آنها در خوش آوازی یکی چون چنگ نیست

سیف فرغانی نکو گوید سخن منکر مشو
چون توان گفتن شکر را طعم و گل را رنگ نیست

کار خواهی کرد عاشق شو که به زین نیست کار
شعر خواهی گفت ازین سان گو که به زین لنک نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.