هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق بیحد و مرز، فداکاری، و درد فراق سخن میگوید. او از بیاختیاری در عشق، بیقدری جان در برابر معشوق، و مقایسههای نمادین مانند سگ کوی معشوق و اصحاب کهف استفاده میکند تا عمق احساسات خود را بیان کند. در نهایت، شاعر به صبر و رضایت در راه عشق اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات نمادین و فلسفی موجود در شعر نیاز به درک بالاتری از ادبیات و زندگی دارد.
شمارهٔ ۱۰۰
دل زمن برد آنکه جان را نزد او مقدارنیست
یک جهان عشاق را دل برده ودلدار نیست
هرکه ترک جان کند آسان بدست آرد دلش
گر بدست آید دل او ترک جان دشوار نیست
در بلای عشق او بی اختیار افتاده ام
گرچه این مذهب ندارم کآدمی مختار نیست
گفتم اندر کنج عزلت رو بدیوار آورم
چون کنم در شهر ما یک خانه را دیوار نیست
دوست ازما بی نیاز و وصل مارا ناگزیر
عشق با جان همنشین وصبر با دل یارنیست
گرچو سگ ازکوی او نانی خوری اندک مدان
ور سگان کوی اورا جان دهی بسیار نیست
حضرت او منزل اصحاب کهفست ای عجب
کاندر آن حضرت سگان را بارومارا بار نیست
ای زتو روزم سیه، شبها که مردم خفته اند
جز سگ ومن هیچ کس در کوی تو بیدار نیست
بار عشقت می کشم خوش زآنکه مر فرهاد را
کوه کندن بر امید وصل شیرین بار نیست
گر سرت در پا نهم ور تیغ بر فرقم زنی
از منت خوشنودی ای جان وزتوام آزار نیست
ور نگارستان شود پشت زمین از روی گل
بلبل جان مرا جز روی تو گلزار نیست
راست گفتی آزمودم با تو گشتم متفق
(ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست)
سیف فرغانی چومن گر حاجتی داری بدوست
دوست خود ناگفته داند، حاجت گفتار نیست
یک جهان عشاق را دل برده ودلدار نیست
هرکه ترک جان کند آسان بدست آرد دلش
گر بدست آید دل او ترک جان دشوار نیست
در بلای عشق او بی اختیار افتاده ام
گرچه این مذهب ندارم کآدمی مختار نیست
گفتم اندر کنج عزلت رو بدیوار آورم
چون کنم در شهر ما یک خانه را دیوار نیست
دوست ازما بی نیاز و وصل مارا ناگزیر
عشق با جان همنشین وصبر با دل یارنیست
گرچو سگ ازکوی او نانی خوری اندک مدان
ور سگان کوی اورا جان دهی بسیار نیست
حضرت او منزل اصحاب کهفست ای عجب
کاندر آن حضرت سگان را بارومارا بار نیست
ای زتو روزم سیه، شبها که مردم خفته اند
جز سگ ومن هیچ کس در کوی تو بیدار نیست
بار عشقت می کشم خوش زآنکه مر فرهاد را
کوه کندن بر امید وصل شیرین بار نیست
گر سرت در پا نهم ور تیغ بر فرقم زنی
از منت خوشنودی ای جان وزتوام آزار نیست
ور نگارستان شود پشت زمین از روی گل
بلبل جان مرا جز روی تو گلزار نیست
راست گفتی آزمودم با تو گشتم متفق
(ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست)
سیف فرغانی چومن گر حاجتی داری بدوست
دوست خود ناگفته داند، حاجت گفتار نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.