۲۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۷

ای شکسته لب لعل تو بهای گوهر
پیش لعل لب تو تیره صفای گوهر

پرتو روی تو بنشاند چراغ خورشید
قیمت لعل تو بشکست بهای گوهر

برسر کوی تو ازدیده همی بارم در
ای سرکوی تو چون تاج سزای گوهر

نیست شایسته که درپا وسرت افشانند
نیک کردم نظری درسو وپای گوهر

ای دو عالم زتو پر، روی ترا در جهتی
وجه تعیین متعذر چو قفای گوهر

عوض وصل تو ملک دو جهان نستانم
ننهد همت من سنگ بجای گوهر

بهر نان بردر تو هست گدا بسیاری
این منم بر سر کوی تو گدای گوهر

همچوفرهاد که کوه از پی شیرین میکند
تیشه بر سنگ همی زد زبرای گوهر

با غم عشق من از ملک جهان شاد نیم
هوس خاک ندارم زهوای گوهر

فترت عشق کسی حسن ترا کنم نکند
باز بسته بعرض نیست بقای گوهر

نثر در کرد بدین نظم ضمیرم آری
دل من هست زمهر تو وعای گوهر

سیف فرغانی در شعر بسی ذکر تو کرد
صدف در سخن گفت ثنای گوهر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.