هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و ارادت خود به معشوقی سخن می‌گوید که با وجود ثروت و بزرگی، او را درویش و نیازمند خود می‌داند. شاعر بیان می‌کند که همه چیز را در راه این عشق فدا کرده و تنها معشوق برایش باقی مانده است. او از درد عشق و بی‌قراری خود می‌گوید و تأکید می‌کند که هیچ درمانی جز معشوق ندارد. همچنین، شاعر از بی‌اعتنایی دیگران و تنهایی خود در این راه سخن می‌راند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۹۱

آن توانگر بمعالی که منش درویشم
کنه وصفش نه چنانست که می اندیشم

گل من مایه زخاک (سر) کویش دارد
بگهر محتشمم گرچه بزر درویشم

من چو در دل ننشاندم به جز او چیزی را
دوست برخاست وبنشاند بجای خویشم

هرچه آن دشمن بود چو افگندم پس
اندرین راه جزآن دوست نیامد پیشم

تا تونبض من بیمار نگیری ای دوست
درد من دارو ومرهم نپذیرد ریشم

من همان روز که روی تو بدیدم گفتم
کآشنایی تو بیگانه کند با خویشم

فتنه دی تیز همی رفت کمان زه کرده
گفت جز ابروی او تیر ندارد کیشم

از کسانی که درین کوی چو سگ نان خواهند
کم توان یافت گدایی که من ازوی بیشم

سیف فرغانی ازین سان که گدا کرد ترا؟
آن توانگر بمعالی که منش درویشم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.