هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از سیف فرغانی، به رابطه‌ی پیچیده‌ی عاشق و معشوق می‌پردازد. شاعر از جدایی و تفاوت‌های میان خود و معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه این دو جهان متفاوت نمی‌توانند با هم جمع شوند. او از عشق، غیرت، و آرزوی وصال سخن می‌گوید، اما در نهایت به این نتیجه می‌رسد که برخی چیزها مانند طیب و نجس، یا عاشق و معشوق، نمی‌توانند در کنار هم قرار گیرند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی پیچیده و مفاهیم فلسفی درباره‌ی رابطه‌ی عاشق و معشوق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۰۴

بکوش تا بنشینیم یک نفس با هم
تو ورهی تو،شیرینی و مگس باهم

توآفتابی وما با تو چون شب وصبحیم
که نیست صحبت ما غیر یک نفس با هم

برآرد آتش غیرت زبانه چون بینم
تو ورقیب ترا همچو آب وخس با هم

تو مرغ زیرکی واین قدر نمی دانی
که کبک وزاغ نزیبد بیک قفس با هم

نه من اسیر هوای توم که خلق جهان
شریک همدگرند اندرین هوس باهم

اگرتو عاشقی ای دل بگو بترک مراد
مراد وعشق بیک جاندید کس باهم

بوصل ما بهم ار شوق را فتور بود
بهجر راضیم این رشته گومرس باهم

بآرزوی مجرد بساز در ره عشق
که هر دو نیست مهیاودست رس باهم

وجود خویش و وصال تو می خوهم لکن
میسرم نشود این دو ملتمس باهم

چگونه جمع شود عشق یار وهستی ما
کجا بخانه برد دزد را عسس باهم

جدا شواز خود درعشق سیف فرغانی
که جمع می نشودطیب و نجس باهم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.