هوش مصنوعی: این متن یک شعر عاشقانه است که در آن شاعر به توصیف معشوق و احساسات خود نسبت به او می‌پردازد. از ویژگی‌های ظاهری معشوق مانند چشم‌های خمار، لعل لب، و زلف‌های سیاه سخن می‌گوید و از عشق و اشتیاق خود برای رسیدن به او می‌نویسد. همچنین، شاعر از مفاهیم عمیق‌تری مانند عشق الهی و جست‌وجوی معنویت نیز سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۱۶

ای از خمار چشم تو آشوب در جهان
وی لعل مدح گفته لبت را بصد زبان

ای نو شده بعهد تو آیین دلبری
وی برشکسته حسن تو بازار دلبران

از دل نهم نشانه واز جان کنم سپر
چون تیر غمزه را تو زابرو کنی کمان

درسایه دو زلف تو پیدا نمی شود
برآفتاب روی تو یک ذره آن دهان

جانست بوسه تو ومردم در انتظار
تا کی بود که با تو رسد کار من بجان

اندر محیط عشق تو ای مرکز جمال
کآن هست همچو دایره وهم بی کران

باید بسان نقطه سر خود گذاشتن
پرگاروار اگر ننهی پای در میان

ما را ازآن برون درت جای کرده اند
تا روز و شب چو پرده ببوسیم آستان

آنها که در عشق تو در دل نهفته اند
همچون صدف شدند زغم جمله استخوان

بر هفت چرخ پای نهادند ویافتند
زآن سوی شش جهت سر کوی ترا نشان

آب حیات راست چو آتش بسنگ در
گویی که مضمرست درآن لعل درفشان

در عالمی که وهم اشارت بدان کند
نی دوست راست منزل ونی روح را مکان

ای بر بساط نظم شهی گشته همچو سیف
معنی چو رخ نمود تو اسب سخن بران
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.