۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۰

ای گلستان شکفته بنسیم وباران
همچو غنچه چه کنی روی نهان از یاران

عاشقان گر بخزان از تو بهاری خواهند
بدو رخسار ودو چشم از تو گل از ما باران

طالب سایه تو جمله خورشید رخان
عاشق صورت تو زمره معنی داران

ای چو جان داروی تو خسته دلان را مرهم
من ز درد تو خوشم چون زشفا بیماران

همه در عهد تو در ماتم حسن خویشند
سرخ رویان کلهدارو سیه دستاران

بهر آن زلف که بر پای دلم زنجیرست
نه منم شیفته سر بلکه چو من بسیاران

آدمی چون رهد از عشق که مر انسان را
دیو آن وسوسه گشتند پری رخساران

حزن بر عاشق تو بسته در خواب ولیک
آستان تو شده بالش شب بیداران

سیف فرغانی قول تو ترانه است وغزل
بعد ازین دست بدار از عمل بی کاران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.