هوش مصنوعی:
این متن یک شعر ستایشآمیز است که در آن شاعر به مدح و ستایش فردی سخاوتمند، دادگر و بلندهمت میپردازد. او را برتر از شخصیتهای افسانهای مانند رستم و حاتم طایی میداند و تأثیر نیکوی او را در رفع محنت دیگران و گسترش عدل و جود توصیف میکند. همچنین، شاعر به تأثیر مثبت این فرد بر زمانه و آزادی مردم از اندوه اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و ادبی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک و تمثیلهای تاریخی دارد. همچنین، استفاده از واژگان و ترکیبات پیچیدهتر، آن را برای کودکان دشوار میسازد.
شمارهٔ ۹۴ - مدیح عمید ابوالفرج نصر ابن رستم
ای اصل سخا و رادی و داد
بخل از تو خراب و جود آباد
ای خواجه عمید نصر رستم
حساد به رنج و ناصحت شاد
چون باز تویی بلند همت
مردار خورد عدوت چون خاد
خورشید سخای تو برآورد
آن را که به چاه محنت افتاد
رستم نبود به پیش تو مرد
حاتم نبود به پیش تو راد
تو شاد نشسته ای به لوهور
نام تو به سیستان و نوزاد
در قصر شجاعت و سخاوت
از رای رفیع تست بنیاد
شاگرد دل تو گشت دریا
برابر کف تو گشت استاد
گشته است زمانه بنده تو
احرار شدند ز انده آزاد
درویش ز فر تو برآسود
بگذاشت خروش و بانگ و فریاد
از رای تو کس نشد فراموش
گیتی همه هست بر دلت یاد
در خدمت تو فلک میان بست
احسان تو طبع دهر بگشاد
عدل تو ز خلق رنگ برداشت
وز جود تو خلق مال بنهاد
تو خسرو روزگار خویشی
در بند تو حاسد تو فرهاد
فر تو نشانده فتنه از دهر
دولت چو رهی به پیشت استاد
اقبال تو داد داد مظلوم
هرگز ز تو کس ندیده بیداد
چون موم شدم به دست تو نرم
وز بهر عدو به دست فولاد
خورشید بخیل گشت پیشت
تا مادر جود مر تو را زاد
بادات بقا و عز و دولت
وین عید خلیل فرخت زاد
شادی و سلامتی و رادی
با تو همه ساله رایگان باد
بخل از تو خراب و جود آباد
ای خواجه عمید نصر رستم
حساد به رنج و ناصحت شاد
چون باز تویی بلند همت
مردار خورد عدوت چون خاد
خورشید سخای تو برآورد
آن را که به چاه محنت افتاد
رستم نبود به پیش تو مرد
حاتم نبود به پیش تو راد
تو شاد نشسته ای به لوهور
نام تو به سیستان و نوزاد
در قصر شجاعت و سخاوت
از رای رفیع تست بنیاد
شاگرد دل تو گشت دریا
برابر کف تو گشت استاد
گشته است زمانه بنده تو
احرار شدند ز انده آزاد
درویش ز فر تو برآسود
بگذاشت خروش و بانگ و فریاد
از رای تو کس نشد فراموش
گیتی همه هست بر دلت یاد
در خدمت تو فلک میان بست
احسان تو طبع دهر بگشاد
عدل تو ز خلق رنگ برداشت
وز جود تو خلق مال بنهاد
تو خسرو روزگار خویشی
در بند تو حاسد تو فرهاد
فر تو نشانده فتنه از دهر
دولت چو رهی به پیشت استاد
اقبال تو داد داد مظلوم
هرگز ز تو کس ندیده بیداد
چون موم شدم به دست تو نرم
وز بهر عدو به دست فولاد
خورشید بخیل گشت پیشت
تا مادر جود مر تو را زاد
بادات بقا و عز و دولت
وین عید خلیل فرخت زاد
شادی و سلامتی و رادی
با تو همه ساله رایگان باد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳ - مدح سلطان مسعود
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵ - ستایش سلطان علاء الدوله مسعود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.