هوش مصنوعی:
این متن یک شعر حماسی و ستایشآمیز است که به توصیف قدرت، عدالت، و بخشندگی یک پادشاه (احتمالاً سلطان مسعود) میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر پرطنین مانند شاهین، ابر، برق، و ستارگان، عظمت و شکوه پادشاه را به تصویر میکشد. همچنین، از عدل و جود پادشاه سخن میگوید و تأثیر مثبت حکومت او را بر ملک و مردم توصیف میکند. در بخشی از شعر، به مناسبت نوروز و بهار اشاره شده و شادی و نشاط ناشی از پیروزیهای پادشاه را با زیباییهای طبیعت پیوند میزند.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان ادبی پیچیده، اصطلاحات تاریخی و اساطیری، و مفاهیم عمیق فلسفی و سیاسی، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل آن نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی و تاریخ ایران دارد.
شمارهٔ ۲۵۱ - ستایش شهریار
ای تاخته از غزنین ناگه زده بر سقسین
چونان که به صید اندر بر کبک زند شاهین
در زیر عنان تو آن ابر فلک جولان
در زیر رکاب تو آن برق نجوم آگین
بر باره چو گردون رانده همه شب چون مه
کرده چو بنات النعش آن لشکر چون پروین
از جمع سرافرازان وز جمله کین داران
پیش تو که پیچد سر یا با تو که ورزد کین
شاهی و همه شاهان فرمانبر تو گشته
بر عرصه ملک تو بر پیش تو چون فرزین
سلطان جهانگیری مسعود ملک شاهی
کت قدر فلک رتبت بگذشت ز علیین
هستی تو چو کیخسرو هر بنده به پیش تو
چون رستم و چون بیژن چون نوذر و چون گرگین
اعوان سپاهت را عزم تو کند یاری
اطراف ممالک را تیغ تو دهد تسکین
عدل تو و بذل تو سایر شده و جاری
ای عدل تو را سیرت وی بذل تو را آیین
از فر تو هر مجلس روشن شده و خرم
وز جود تو هر بقعه زرین شده و سیمین
ای پایه قدر و جاه سرمایه ناز و عز
ای قوت تخت و تاج وی بازوی ملک و دین
نوروز بدیع آمد با فتح و ظفر همره
بنگر که چه خوب آمد بادی مه فروردین
از سبزه چون مینا کردست زمین مفرش
وز گلبن چون دیبا بسته ست هوا آذین
از شادی بزم تو امسال بهاری شد
با رتبت خلد آمد با زینت حورالعین
هم گونه هر شادی در باغ طرب می خور
هم زانوی هر نصرت در صدر طرب بنشین
تا دور کند گردون تا نور دهد کوکب
تا سبز بود بستان تا بوی دهد نسرین
هرچ آیدت اندر دل هرچ افتدت اندر سر
از ملک همه آن ران وز بخت همه آن بین
چونان که به صید اندر بر کبک زند شاهین
در زیر عنان تو آن ابر فلک جولان
در زیر رکاب تو آن برق نجوم آگین
بر باره چو گردون رانده همه شب چون مه
کرده چو بنات النعش آن لشکر چون پروین
از جمع سرافرازان وز جمله کین داران
پیش تو که پیچد سر یا با تو که ورزد کین
شاهی و همه شاهان فرمانبر تو گشته
بر عرصه ملک تو بر پیش تو چون فرزین
سلطان جهانگیری مسعود ملک شاهی
کت قدر فلک رتبت بگذشت ز علیین
هستی تو چو کیخسرو هر بنده به پیش تو
چون رستم و چون بیژن چون نوذر و چون گرگین
اعوان سپاهت را عزم تو کند یاری
اطراف ممالک را تیغ تو دهد تسکین
عدل تو و بذل تو سایر شده و جاری
ای عدل تو را سیرت وی بذل تو را آیین
از فر تو هر مجلس روشن شده و خرم
وز جود تو هر بقعه زرین شده و سیمین
ای پایه قدر و جاه سرمایه ناز و عز
ای قوت تخت و تاج وی بازوی ملک و دین
نوروز بدیع آمد با فتح و ظفر همره
بنگر که چه خوب آمد بادی مه فروردین
از سبزه چون مینا کردست زمین مفرش
وز گلبن چون دیبا بسته ست هوا آذین
از شادی بزم تو امسال بهاری شد
با رتبت خلد آمد با زینت حورالعین
هم گونه هر شادی در باغ طرب می خور
هم زانوی هر نصرت در صدر طرب بنشین
تا دور کند گردون تا نور دهد کوکب
تا سبز بود بستان تا بوی دهد نسرین
هرچ آیدت اندر دل هرچ افتدت اندر سر
از ملک همه آن ران وز بخت همه آن بین
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۰ - در مدح سلطان مسعود
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۲ - خطاب به شمشیر پادشاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.