۲۹۰ بار خوانده شده

بخش ۹۵ - حکایت عاشق و معشوقی که شب در خلوتی نشسته بودند و در بر همه اغیار بسته ناگاه غلام آن عاشق که باریک نام داشت حلقه بر در زد عاشق گفت کیست گفت منم غلام تو باریک عاشق گفت باز گرد که اگر در باریکی مویی شده ای امشب تو را درین خلوت گنجایی نیست

مبتلایی به عشق بدخویی
داشت باریک نام هندویی

بعد عمری شبی ز بخت بلند
آمد آن صید وحشی اش به کمند

بود با او به هم خوش و خندان
کامد آواز حلقه بر سندان

کیست گفتار درین شب تاریک
گفت کمتر غلام تو باریک

گفت روز کز کمال نزدیکی
گر چه مویی شوی ز باریکی

نیست امکان آنکه ره یابی
زین در آن به که روی برتابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۴ - فی بیان قوله علیه السلام رب تال للقرآن و القرآن یلعنه
گوهر بعدی:بخش ۹۶ - در بیان آنکه حکم لعنت مخصوص به تالیان قرآن نیست بلکه هر عملی ناشی از عجب و ریا و سایر محبطات عمل می شود از این قبیل است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.