درباره جامی

نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد جامی (۲۴ آبان ۷۹۳ تربت جام – ۲۷ آبان ۸۷۱ هرات)، معروف به جامی و ملقب به خاتم الشعرا همه‌چیزدان، شاعر، موسیقی‌دان، ادیب و صوفی نام‌دار فارسی‌زبان ایرانی سده ۹ قمری است.
از طرف پدر نسبش به محمد بن حسن شیبانی، فقیه معروف حنفی سده ۲ قمری می‌رسد .از خراسان کوچ کرد و در شهر جام با شهرت دشتی منصب قضاوت یافت و ماندگار شد.
روزگار کودکی و تحصیلات مقدماتی جامی در خرگرد جام، که در آن زمان یکی از تبعات هرات بود در کنار پدرش سپری شد. در حدود سیزده سالگی همراه پدرش به هرات رفت و در آنجا اقامت گزید؛ در همان‌جا به تعلم و تعلیم پرداخت و قسمت عمده حیاتش نیز در همان‌جا به سر آمد و از آن زمان به جامی شهرت یافت. وی در شعر ابتدا دشتی تخلص می‌کرد، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخ الاسلام احمد جام ذکر کرده‌است.
جامی مقدّمات ادبیات فارسی و عربی را نزد پدرش آموخت و چون خانواده‌اش شهر هرات را برای اقامت خود برگزیدند، او نیز فرصت یافت تا در مدرسه نظامیه هرات که از مراکز علمی معتبر آن زمان بود، مشغول به تحصیل شود و علوم متداول زمان خود را همچون صرف و نحو، منطق، حکمت مشایی، حکمت اشراق، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث، قرائت، و تفسیر به خوبی بیاموزد و از محضر استادانی چون خواجه علی سمرقندی و محمد جاجرمی استفاده کند.
در این دوره بود که جامی با تصوّف آشنا و مجذوب آن شد به‌طوریکه در حلقه مریدان سعدالدین محمد کاشغری نقشبندی درآمد و به تدریج چنان به مقام معنوی خود افزود که بعد از مرگ مرشدش (۸۶۰ ه‍.ق برابر با ۱۴۵۵ م) خلیفه طریقت نقشبندیه گردید. پس از گذشت چند سالی جامی راه سمرقند را در پیش گرفت که در سایه حمایت پادشاه علم دوست تیموری الغ بیگ به کانون تجمّع دانشمندان و دانشجویان تبدیل شده بود. در سمرقند نیز نورالدّین توانست استادانش را شیفته ذکاوت و دانش خود کند. او که سرودن شعر را در جوانی آغاز کرده و در آن شهرتی یافته بود، با تکیه زدن بر مقام ارشاد و به نظم کشیدن تعالیم عرفانی و صوفیانه به محبوبیتی عظیم در میان اهل دانش و معرفت دست یافت.

جامی به افتادگی و گشاده‌رویی معروف بود و با اینکه زندگی‌ای بسیار ساده داشت و هیچ‌گاه مدح زورمندان را نمی‌گفت، شاهان و امیران همواره به او ارادت می‌ورزیدند و خود را مرید او می‌دانستند. جانشینان الغ بیگ خصوصاً سلطان حسین بایقرا و امیر او علیشیر نوایی تا آخر عمر او را محترم می‌داشتند و اوزون حسن آق قویونلو، سلطان محمّد فاتح پادشاه عثمانی و ملک الاشراف پادشاه مصر از ارادتمندان او بودند.


در ویکی پدیا بیشتر بخوانید

آثار ویدئویی و صوتی مرتبط با این منبع
بخش ۱ - الله سبحانه هوالبرالودود بخش ۲ - اشارت به تنزیه و تقدس حضرت حق سبحانه و تعالی بخش ۳ - در بیان آنکه حقیقت حضرت حق سبحانه و تعالی هستی ساذج است و وجود مطلق بخش ۴ - اشارت به معنی تنزیه که متقضای عقل و تشبیه که موجب سمع است با تنبیه بر آنکه کمال در مرتبه جمع است بخش ۵ - مناجات در تضرع و ابتهال به حضرت ذوالجلال والافضال جل جلاله و عم نواله بخش ۶ - در نعت سیدالمرسلین و خاتم النبیین علیه من الصلوات الفضلها و من التحیات اکلمها بخش ۷ - در خطاب زمین بوس حضرتی که نقش خاتم نبوتش خاتم النبیین است و طراز خلعت رسالتش سیدالمرسلین صلی الله علیه و آله و سلم بخش ۸ - گفتار در اظهار دولتخواهی و مدحت گزاری حضرت خلافت پناهی سلطنت شعاری خلدالله تعالی ملکه و سلطانه و علا امره و شأنه بخش ۹ - خطاب زمین بوس با ترغیب در رعایت رعایا و شفقت بر عموم برایا بخش ۱۰ - قصه شفقت ورزیدن موسی علیه السلام و بره گریخته را به دوش کشیدن و از گلیم شبانی به خلعت کلیمی رسیدن بخش ۱۱ - در بیان آنکه حکمت در وجود پادشاه صاحب جلالت حکمت است به موجب راستی و عدالت بخش ۱۲ - در صفت عدل و نصفت بخش ۱۳ - در بیان آنکه طمع را که از جمله آفات است با منقبت معدلت منافات است بخش ۱۴ - پند مأمون به فرزند خویش بخش ۱۵ - قطع اطناب اطناب و ختم بر دعای استجابت ماب بخش ۱۶ - گفتار در ترغیب مسترشدان آگاه بر مداومت کلمه طیبه لااله الاالله که مفتاح گنج سعادت و مصباح کنج عبادت است بخش ۱۷ - اشارت به آنکه گفته اند الصوفی کاین باین بخش ۱۸ - اشارت به ذکر خفیه که گفته اند لایطلع علیه ملک فیکتبه و لا نفس فتعجب به بخش ۱۹ - در کشف و اظهار آنکه در نفس کلمه طیبه لااله الاالله اشارتی هست به ستر و اخفای آن بخش ۲۰ - اشارت به آنکه در ترکیب و ترتیب حروف کلمه طیبه اشعاری هست به ستر توحید که مفهوم و مضمون آنست بخش ۲۱ - قال بعض کبراء العارفین قدس سره معنی لااله الاالله ان لا شی ء مما یدعی الها غیرالله بخش ۲۲ - در مذمت آنان که به جهت اجتماع عوام و استجلاب منافع معاش از ایشان مجالس آرایند و به سبیل جهر و اعلان به ذکر حق سبحانه و تعالی اشتغال نمایند بخش ۲۳ - تمثیل بخش ۲۴ - در بیان فرق میان رقص ارباب نقص و حال اهل کمال بخش ۲۵ - تمثیل بخش ۲۶ - در ذکر قلبی آنان که دم از ذکر قلبی زنند و بر خود علامات آن نصب کرده آن را از قبیل ذکر خفیه شمارند و ندانند که آن نیز حکم ذکر جهر دارد بلکه ذکر جهر نیز از آن بهتر است زیرا که در ذکر جهر اصل ذکر متحقق است و احتمال غیر آن ندارد به خلاف ذکر خفیه بخش ۲۷ - حکایت آن غوری که در مناره پنهان شده بود و فریاد می کرد که مرا مجویید که من اینجا نیستم بخش ۲۸ - در بیان آنکه آنچه گذشت مذمت ذکر سر و جهر نیست بلکه مذمت جماعتی است که آن را وسیله لذات جسمانی و شهوات نفسانی ساخته اند بخش ۲۹ - در بیان آنکه از خودی خود رستن و از عجب و ریا خلاص شدن جز در خدمت پیر صاحب تصرف دست ندهد بخش ۳۰ - در بیان معنی رباعی که منسوب است به یکی از سلسه خانواده خواجگان ماوراء النهر قدس الله اسرارهم بخش ۳۱ - در ترغیب مطالب بر مراقبه که عبارت است از نسیان رؤیة المخلوق بدوام النظر الی الخالق بنسیان رؤیة المخلوق یعنی رونده راه می باید که دائما ناظر جناب احدیت باشد و رقم نسیان و نیستی و فنا بر ناصیه جمیع مخلوقات کشد بخش ۳۲ - حضرت خواجه بزرگ بهاء الحق و الدین المعروف به نقشبند قدس سره می فرمودند که دوام مراقبه نادر است و از این طایفه اندکی کسب آن کرده اند و ما به طریق حصول آن را یافته ایم که مخالف نفس است بخش ۳۳ - ملاقات پیر کار دیده با جوان نورسیده بخش ۳۴ - در بیان آنکه حضرت خواجه بزرگوار قدس سره می فرمودند که بنای کار را به نفس می باید کرد چنانکه اشتغال به وظیفه و زمان حال از تذکر ماضی و تفکر در مستقبل را مشغول گرداند و نفس را مگذارد که ضایع گذرد بخش ۳۵ - امام شافعی گفت عمری گرد صوفیه گردیدم از ایشان دو سخن پسندیده شنیدم. یکی آنکه الوقت سیف قاطع و دیگر آنکه ان من العصمة ان لا تقدر بخش ۳۶ - در بیان سخن آن عارف که گفت دوستان همه عالم دشمنند و همه دشمنان دوستند بخش ۳۷ - در شرح حدیث اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک بخش ۳۸ - در بیان معنی ان من العصمة ان لایقدر بخش ۳۹ - در بیان آنکه در کلام سابق مذکور شد منافی اثبات اختیار آدمی نیست و در تحقیق معنی اختیار و جبر بخش ۴۰ - در بیان جواب از سؤالی که چون بنده مختار در اختیار خود مجبور باشد اختیار وی به جبر راجع شود پس حکمت تکلیف وی به اوامر و نواهی چه باشد بخش ۴۱ - حکایت بر سبیل تمثیل بخش ۴۲ - امتحان کردن شاه آن دو غلام را بخش ۴۳ - سرعت نمودن غلام مقبول به انقیاد امر پادشاه و تبری کردن او از حول و قوت خویش بخش ۴۴ - ابا کردن غلام دیگر از امتثال فرمان پادشاه بخش ۴۵ - بیان فرمودن پاشاه که مقصود از این امر اتیان بفعل مأمور به بود بلکه غرض آن بود که آنچه در سرشت شماست از انقیاد و عناد ظاهر شود بخش ۴۶ - اشارت به آنکه امر دو قسم است ایجادی و ایجابی بخش ۴۷ - سؤال غلام گناهکار از شاه گردون اقتدار بخش ۴۸ - جواب پادشاه از سؤال غلام بخش ۴۹ - سؤال دیگر از زبان غلام بخش ۵۰ - جواب بخش ۵۱ - سؤال دیگر بخش ۵۲ - جواب آن بخش ۵۳ - مخاطبة مع المکاشفین بسر القدر بخش ۵۴ - اشارة الی ما قاله بعض کبراء العارفین فی معنی قوله تعالی «یا ایها الناس اتقوا ربکم » الایة ان الامر ذم و حمد فکونوا وقایته فی الذم واجعلوه وقایتکم فی الحمد تکونوا ادباء عالمین بخش ۵۵ - اشارة الی قوله تعالی حکایة عن الخلیل علیه السلام و اذا مرضت فهو یشفین بخش ۵۶ - تحریض علی طلب الادب و تحریض علی ادب الطلب بخش ۵۷ - قصه گریستن شاعری که قصیده غرا به حضرت شاه خواند و هیچ کس تحسین نکرد جز جاهلی که به اسالیب سخن عارف نبود بخش ۵۸ - حکایت آن . . . که یکی از فضلا التماس کرد که علی را تعریف کن و پرسیدن آن فاضل که کدام علی را آن علی را که معتقد توست یا آن علی را که معتقد ماست بخش ۵۹ - در بیان آنکه اکثر خلق عالم روی پرستش در موهوم و مخیل خود دارند بخش ۶۰ - اشارة الی تفسیر قوله تعالی فاینما تولوا فثم وجه الله بخش ۶۱ - در بیان آنکه ملازمت مصلی مر شطر مسجد حرام را بنا به انقیاد امر حق و اتباع شریعت اوست و الا هویت حق سبحانه چنانکه در قبله مصلی هست در جمیع جهات هست بخش ۶۲ - در بیان آنکه در جهت بودن حق سبحانه و تعالی به اعتبار تنزل است به مرتبه جسم و جسمانیات و الا من حیث هو مبراست از جمیع امکنه و جهات بخش ۶۳ - در بیان آنکه تسبیح موجودات به لسان حال می باشد چنانکه گذشت و ارباب کشف و نظر در آن متفقند و به زبان مقال نیز می باشد چنانکه اصحاب کشف و عیان بدان قایلند و در احادیث نیز واقع است بخش ۶۴ - در بیان معنی کلام و بیان مراتب و اقسام آن و بیان آنکه کدام قدیم است و کدام حادث و بیان آنکه کلام جمادات و نباتات از کدام قبیل است بخش ۶۵ - در ذکر حال طایفه دیگر از بی ادبان در احکام الهی و ادب نبوی چیزها می افزایند به مقتضای طبع و هوای خویش بخش ۶۶ - حکایت ساده دلی که در خواب دزد جامه ها و دستارش ببرد و ازارش گذاشت و او ازار از پای کشید و در سر بست تا سرش برهنه نباشد بخش ۶۷ - در وسوسه نماز و نیت برای کسب جمعیت بخش ۶۸ - حکایت شیخ محقق با مرید موسوس بخش ۶۹ - در ذکر اصحاب تفرقه علی طبقاتهم بخش ۷۰ - تمثیل بخش ۷۱ - در بیان آنکه انصاف به عیب خود پرداختن است و نظر به عیب دیگران نه انداختن بخش ۷۲ - انتقال از نکوهش شعر و سخنوری به مذمت شعرای روزگار بخش ۷۳ - حکایت بر سبیل تمثیل بخش ۷۴ - در بیان آنکه آدمی کمال و نقصان خود را نمی داند زیرا که او مخلوق از برای خود نیست بلکه از برای غیر خود است فالذی خلقه انما خلقه لنفسه لاله فما اعطاه الا ما یصلح ان یکون له تعالی فلو علم انه مخلوق لربه لعلم ان الله خلق الخلق علی اکمل صورة تصلح لربه اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین بخش ۷۵ - در بیان آنکه نشئه ملکیه ادراک این معنی نمی کرد و لهذا زبان طعن بر آدم علیه السلام گشادند و بر وی به فساد و سفلک گواهی دادند بخش ۷۶ - در بیان آنکه آدمی کل است و سایر اشیا به مثابه اجزا بخش ۷۷ - داوود علیه السلام با حضرت حق سبحانه در مناجات خود گفت یا رب لم خلقت الخق؟ حضرت سبحانه در جواب وی گفت کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لاعرف بخش ۷۸ - اشارت به تقسیم علم به علمی که مضاف به مرتبه جمع است و به علمی که مضاف به مرتبه فرق است و علی هذاالقیاس سائرالصفات بخش ۷۹ - در بیان اندراج و اندماج شئون و اعتبارات فی اول رتب الذات و عدم تمایز ایشان از یکدیگر لا علما و لا عینا و تمایز ایشان فی ثانی رتب الذات علما لا عینا و ظهور ایشان فی مراتب الکون متفرقة مفصلة پس ظهور ایشان در مرتبه انسان کامل مجتمعة وحدانیة کما فی اول رتب الذات و ذلک غایة الغایات و نهایة النهایات بخش ۸۰ - اشارة الی بعض بطون قوله تعالی انا عرضناالأمانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملهاالانسان انه کان ظلوما جهولا بخش ۸۱ - در بیان آنکه مراد به انسان کمل افراد انسان است نه اناسی حیوانی که اولئک کالانعام بل هم اضل در شأن ایشان است بخش ۸۲ - حکایت نحوی و عامی و صوفی که هر کدام از الفاظ و عباراتی که میان ایشان گذشت مناسب فهم و حال خویش معنی دیگر خواستند بخش ۸۳ - تمثیل حال انسان به گندم که با وجود آنکه گیاه سبز است و خواص گندم از اغتذا و غیره در وی از قوت به فعل نیامده است اطلاق این اسم بر وی می کنند اما مجازا لاحقیقة بخش ۸۴ - در تأسف و تلهف بر نایافت صحبت عزیزانی که اذا رأوا ذکر الله نشان ایشان است و اولئک الذین انعم الله علیهم در شأن ایشان است بخش ۸۵ - در ترغیب بر تلاوت قرآن و وصف مصحف که محل کتاب اوست بخش ۸۶ - در بیان معنی استعاذت و حقیقت آن و بیان آنکه شیطان مظهر اسم مضل است پس استعاذت از وی به اسم هادی و مظاهر آن باید کرد بخش ۸۷ - مناجات بخش ۸۸ - انتقال از استعاذه به بسمله بخش ۸۹ - اشارة حرفیة الی الباء بخش ۹۰ - اشارة حرفیة الی الالف بخش ۹۱ - در بیان معنی اسم الله بخش ۹۲ - در بیان معنی اسم الرحمان و اسم الرحیم بخش ۹۳ - در انتقال از بسمله به تلاوت کلام الله بخش ۹۴ - فی بیان قوله علیه السلام رب تال للقرآن و القرآن یلعنه بخش ۹۵ - حکایت عاشق و معشوقی که شب در خلوتی نشسته بودند و در بر همه اغیار بسته ناگاه غلام آن عاشق که باریک نام داشت حلقه بر در زد عاشق گفت کیست گفت منم غلام تو باریک عاشق گفت باز گرد که اگر در باریکی مویی شده ای امشب تو را درین خلوت گنجایی نیست بخش ۹۶ - در بیان آنکه حکم لعنت مخصوص به تالیان قرآن نیست بلکه هر عملی ناشی از عجب و ریا و سایر محبطات عمل می شود از این قبیل است بخش ۹۷ - در بیان آنکه مخلص مکسور اللام مادام که اخلاص را مضاف به خود می بیند در عین اشراک است و المخلصون علی خطر عظیم اشارت بدین تواند بود و چون به فضل حق سبحانه خلاصی از خودش دست داد و آن اخلاص را مضاف به حق سبحانه مشاهده کرد مخلص باشد بفتح اللام بلکه مخلص باشد و هم مخلص مخلص مفتوح اللام به اعتبار اضافت فعل اخلاص به حق و مخلص مکسوراللام به اعتبار مظهریت خودش مر فعل حق را سبحانه و لهذا مخلصین در شأن انبیا علیهم السلام به روایتی کسر و فتح لام نازل شده است بخش ۹۸ - تمثیل بخش ۹۹ - در بیان آنکه چون تالی کلام حق را سبحانه به واسطه دوام مراقبه متکلم عز شأنه دولت جمیعت خاطر و سعادت مشاهده دست دهد می باید که به ملاحظه تفاصیل معانی مشغول نشود تا ازدولت مشاهده باز نماند بلکه به ملاحظه اجمالی اکتفا کند و اگر نعوذبالله آن معنی در حجاب شود و خواطر پراکنده مستولی گردد به تأمل و تدبر در تفاصیل معانی بر وجهی که موافق شرع و سنت و مطابق اشارت کبراء امت باشد دفع آن خواطر بکند و در مذمت آنان که نه به این طریق در معانی آن غور کنند بخش ۱۰۰ - تمثیل بخش ۱۰۱ - قصه کلنگی که او را چون باز شکار کردن کبوتر هوس کرد و به واسطه این هوس از گرفتن کرم های آبی باز ماند و به شکار کبوتر نرسید بلکه خود شکاری دیگری شد بخش ۱۰۲ - رحم اللاه مرئا عرف قدره و لم یتجاوز طوره بخش ۱۰۳ - قصه غوری و حج رفتن او به یک تگ و بازگشتن او از منزل اول بخش ۱۰۴ - قصه آن پهلوانی که مخنثی را دید که در جوار کعبه خود را بر خاک انداخته و از خوف گناهان خود فریاد و زاری برگفته گفت خداوندا این مخنث را بیامرز یا بار گناهان او را بر گردن من نه که از بیم تو بخواهد مرد بخش ۱۰۵ - تتمه قصه غوری بخش ۱۰۶ - در بیان آنکه چون پیری غالب یا یاری طالب یافت نشود عزلت بهتر از صحبت نماید چنانکه درین روزگار اختیار عزلت و ترک صحبت باید کرد بخش ۱۰۷ - اشارت به آنکه عزلت بر دو قسم است عزلت مریدان و هی بالاجسام عن مخالطة الاغیار و عزلت محققان و هی بالقلوب عن ملاحظة الاکوان بخش ۱۰۸ - در بیان آنکه ارباب عزلت و اصحاب خلوت بر سه طبقه اند طبقه اول آنکه نیت ایشان در عزلت و خلوت اجتناب از شر انام و اتقا از ضر خواص و عوام باشد بخش ۱۰۹ - تمثیل بخش ۱۱۰ - طبقه ثانی آنکه نیت ایشان اجتناب از آنست که شر ایشان متعدی به غیر شود و هذا ارفع من الاول فان فی الاول سوء الظن بالناس و فی الثانی سؤ الظن بنفسه و سؤ الظن بنفسک اولی لأنک بنفسک اعرف بخش ۱۱۱ - سؤال و جواب راهب بخش ۱۱۲ - در مذمت آنان که بنای مذهب خود بر کم آزاری نهاده اند و در ورطه اباحت و الحاد افتاده بخش ۱۱۳ - در مذمت آنان که شرع را بهانه آزار مسلمانان سازند و کارهای باطل را در صورت حق بپردازند بخش ۱۱۴ - قصه زاهد و عارف بخش ۱۱۵ - طبقه ثالثه آنکه نیت ایشان در عزلت ایثار صحبت حق است سبحانه و تعالی بر صحبت خلق بخش ۱۱۶ - قصه کلی که در خانه معشوق خود بکوفت گفتند باز گرد که صحبتی تنگ است موی در نمی گنجد گفت بهانه مجوی و در باز کن که من خود کلم و موی ندارم بخش ۱۱۷ - در بیان آنکه عزلت و اقسامش که مذکور شد یکی از آن چهار رکن است که ابدال به سبب مداومت بر آن به مقام خود رسیده اند و آن سه رکن دیگر صحت و جوع و سهر است چنانکه خواهد آمد بخش ۱۱۸ - اشارت به رکن دوم از ارکان مقام ابدال که دوام صمت است بخش ۱۱۹ - قصه مفسدی که در تحصیل مشت های نفس حیله ای انگیخت که شیطان سوگند یاد کرد که هرگز این حیله به خاطر من خطور نکرده است بخش ۱۲۰ - در بیان آنکه انسان را قابلیت جمیع صفات متقابله هست به هر کدام که میل می کند و ورزش آن پیش می گیرد در آن به کمال می رسد بخش ۱۲۱ - اشارة الی قوله علیه السلام من کان یؤمن بالله و الیوم الاخر فلیقل خیرا او لیصمت بخش ۱۲۲ - در بیان آنکه قول خیر کدام است که به آن اشتغال نمایند و قول شر کدام است که از آن اجتناب کنند بخش ۱۲۳ - بر تحریص و تحریض بر پاس داشتن انفاس و منع و زجر از تضییع و اهمال آن بخش ۱۲۴ - رفتن اسکندر در ظلمات و رسیدن بر زمینی پر سنگریزه و گفتن مر سپاه را که این جواهر گرانسنگ است و قبول کردن بعضی و برداشتن ایشان و انکار کردن بعضی و بگذاشتن آن بخش ۱۲۵ - در بیان آنکه نسبت حال مؤمنان و کافران با انبیا علیهم السلام همچون نسبت حال سپاه اسکندر است با اسکندر بخش ۱۲۶ - سؤال و جواب بخش ۱۲۷ - التفات من الغیبة الی الخطاب بلسان المناجات بخش ۱۲۸ - اشارة الی معنی قوله تعالی: قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی و سبحان الله و ما انا من المشرکین بخش ۱۲۹ - جواب دیگر بر سبیل تنزل از سؤال لزوم انقلاب حقایق بخش ۱۳۰ - در بیان آنکه مرویست از حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم که گفت لقیت ابراهیم لیلة اسری بی فقال یا محمد اقراء امتک منی السلام و اخبر هم ان الجنة طیبة التربة عذبة الماء و انها قیعان و ان غراسها سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اکبر، رواه الترمذی بخش ۱۳۱ - اشارت به رکن سوم از ارکان ولایت که جوع است بخش ۱۳۲ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم یوجر ابن آدم فی نفقته کلها الاشیئا وضعه فی الماء و الطین بخش ۱۳۳ - اشارة الی قوله تعالی ماعندکم ینفد و ما عندالله باق بخش ۱۳۴ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم یکفی ابن آدم فی لقیمات یقمن صلبه بخش ۱۳۵ - در مذمت آنان که همت ایشان بتمام مصروف شراب است و طعام بخش ۱۳۶ - مهمان شدن عارف معرفت شعار مر خردمند خدمتگزار را و گفتن خردمند مر عارف را که حضرت حق سبحانه این همه طعامهای گوناگون و میوه های رنگارنگ را از برای آدمیزاد آفریده است و جواب دادن عارف که خدای تعالی آنها را از برای آدمی آفریده است اما آدمی را برای آن نیافریده است بخش ۱۳۷ - اشارت به تقسیم جوع به اختیاری و اضطراری بخش ۱۳۸ - در بیان آنکه چون سالک خلیع العذار در مشتهیات نفس و آرزوهای طبع افتاد علامت بعد و امارت طرد اوست از ساحت قرب بخش ۱۳۹ - در مذمت صوفی نمایان ظاهر آرای و معنی گزاران صورت پیرای بخش ۱۴۰ - حکایت بر سبیل تمثیل بخش ۱۴۱ - تتمه سخن بخش ۱۴۲ - حکایت بر سبیل تمثیل بخش ۱۴۳ - تتمه سخن بخش ۱۴۴ - حکایت بر سبیل تمثیل بخش ۱۴۵ - در بیان سهر و بیخوابی که رکن چهارم ولایت و مقام ابدال است بخش ۱۴۶ - اشارة الی قولهم عند الصباح یحمد القوم السری بخش ۱۴۷ - ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوالها بخش ۱۴۸ - اشارة الی بعض بطون قوله تعالی و جنة عرضها السموات و الارض بخش ۱۴۹ - در معنی قوله علیه السلام الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا بخش ۱۵۰ - حکایت بر سبیل تمثیل بخش ۱۵۱ - قال الله تعالی یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله بخش ۱۵۲ - تنبیه للغافلین و ایقاظ للنائمین بخش ۱۵۳ - قصه روستایی که درازگوش پیر لنگ پشت ریش به بازار خر فروشان برد، دلال فریاد برداشت که کی می خرد خری جوان روان تندرست، روستایی چون آن بشنید باور داشت و از فروختن درازگوش پشیمان شد بخش ۱۵۴ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم احثواالتراب فی وجوه المداحین: کذا فی صحیح المسلم رحمة الله علیه و فیه ایضا مدح رجل عند النبی صلی الله علیه و سلم. قال صلی الله علیه و سلم: ویحک قطعت عنق صاحبک بخش ۱۵۵ - هشام بن عبدالملک در طواف کعبه بود هر چند خواست که حجرالاسود را استلام کند به واسطه ازدحام طایفان میسرش نشد به جانبی بنشست و مردم را نظاره می کرد. ناگاه حضرت امام زین العابدین علی بن الحسین بن علی رضی الله عنهم حاضر شد و به طواف خانه اشتغال نمود چون به حجرالاسود رسید همه مردمان به یک جانب شدند تا نقبیل حجرالاسود کرد یکی از اعیان شام که همراه هشام بود پرسید که این چه کس است؟ هشام گفت نمی شناسم از ترس آنکه مبادا اهل شام به وی رغبت نمایند. فرزدق شاعر آنجا حاضر بود گفت من می شناسمش و در جواب سائل قصیده ای انشا کرد بیست بیت کما بیش در تعریف و تمدیح امام زین العابدین رضی الله عنه بخش ۱۵۶ - تمام شدن انشاء قصیده فرزدق در مدح امام زین العابدین رضی الله عنه و غضب کردن هشام بر فرزدق و حبس کردن وی بخش ۱۵۷ - خبر یافتن زین العابدین از مدیح فرزدق و دوازده هزار درم فرستادن برای وی و گفتن فرزدق که من اشعار بسیار گفته بودم و مدایح دروغ آورده این ابیات بهر کفارت بعضی از آنها گفتم برای خدای عز و جل و دوستی فرزندان رسول الله صلی الله علیه و سلم بخش ۱۵۸ - در بیان آنکه مدح اهل بیت رسول صلی الله علیه و علی آله و سلم در حقیقت مدح مادح است به محبت و مناسبت با ایشان بخش ۱۵۹ - در مذمت آنان که صحابه کرام را رضی الله عنهم مذمت می کنند و بیان آنکه مذمت جاهل در حقیقت محمدت است و محمدت او مذمت بخش ۱۶۰ - در تفسیر قوله تعالی: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا بخش ۱۶۱ - در مذمت آن طایفه شقاوت مال که خود را آل نبی و اهل بیت او شمرند صلی الله علیه و علی آله و سلم: و حال آنکه نباشند. قال صلی الله علیه و سلم: لعن الله الداخل فینا بغیر نسب و الخارج عنا بغیر سبب بخش ۱۶۲ - در بیان آنکه چون کسی را با حضرت رسالت صلی الله علیه و سلم نسبت دینی درست نباشد دعوی نسبت طینی سودی ندارد بخش ۱۶۳ - تفسیر قوله تعالی: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله بخش ۱۶۴ - در بیان آنکه هر چیزی را که با معشوق در اموری مشابهت باشد به قدر مشابهت عاشق را به او میل افتد بخش ۱۶۵ - قصه خلاص کردن مجنون آهو را از دست صیاد به سبب مشابه بودن وی لیلی را بخش ۱۶۶ - اشارت به آنکه چون تقریب سخن به عشق و محبت رسیده بود در خاطر چنان بود که به قدر وسع شرح و بسط اصل و فرع آن کرده شود اما به موجب امر بعضی عزیزان که به حکم عشق و محبت امتثال امر او واجب ست اشتغال به امری دیگر که بعد از این معلوم شود واقع شد بخش ۱۶۷ - در بیان آنکه حضرت شیخ ابوسعید ابوالخیر قدس الله تعالی سره همیشه از خود به ایشان تعبیر کردی و کلمه ما و من را هرگز بر زبان نیاوردی بخش ۱۶۸ - اشارت به آنکه نکته در آن چه بوده باشد که حضرت شیخ قدس سره از خود به کلمه ایشان تعبیر کرده نه به او که غایب واحد راست بخش ۱۶۹ - سؤال و جواب بخش ۱۷۰ - در بیان آنکه کاملان و عارفان را ملاحظه صورت کثرت از مشاهده سر وحدت باز نمی دارد بخش ۱۷۱ - اشارت به بعضی از اوصاف و اخلاق حضرت خواجه و اصحاب ایشان ابقاهم الله تعالی ما أمکن البقاء و رقاهم ما تیسر الارتقاء بخش ۱۷۲ - حکایت بر سبیل تمثیل بخش ۱۷۳ - در بیان سر فضیلت نماز جماعت بر نماز منفرد بخش ۱۷۴ - حکایتی که خدمت ارشاد مابی مولانا و مخدومنا سعدالملة والدین الکاشغری از شیخ خود خدمت مولانا نظام الدین خاموش قدس الله روحه نقل می فرموده اند بخش ۱۷۵ - در بیان آنکه شرط صحبت آنست که همه اصحاب در معرض آن باشند که چون در یکدیگر عیبی بینند به قول یا فعل دفع آن بکنند بخش ۱۷۶ - قصه آن خرس که آبش می برد شخصی تصور کرد که خیکی است پر بار، رفت تا آن را بگیرد، خرس در وی آویخت، آن شخص به وی درماند، دیگری از کناره فریاد کرد که خیک را بگذار و بیرون آی. گفت من او را گذاشته ام او مرا نمی گذارد بخش ۱۷۷ - رجوع به آنچه پیش از این اشارتی به آن رفته بود