هوش مصنوعی:
متن روایتگر داستان عاشقانهای است که در آن شخصیت اصلی (مجنون) به شدت عاشق لیلی است و رفتارهای دیوانهوار و عاشقانهای از خود نشان میدهد. او در ویرانهها میگردد، گریه میکند و به هر دیواری سر میزند. در پاسخ به پرسش یک فرد فرزانه که دلیل این رفتارها را جویا میشود، مجنون توضیح میدهد که تمام اعمالش از عشق به لیلی نشأت میگیرد و هر ذرهای از وجودش به او میل دارد. او تأکید میکند که عشق واقعی نیازمند وفاداری و از خودگذشتگی است و کسی که سنگدل باشد، هرگز طعم عشق را نخواهد چشید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات و تمثیلهای به کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارند تا به درستی درک شوند.
بخش ۲۳ - حکایت بر سبیل تمثیل
هوشمندی بدید مجنون را
آن ز فرمان عقل بیرون را
گه به ویرانه ای همی گردید
گریه می کرد و زار می نالید
گاه چون سایه با زمین هموار
اوفتادی به پای هر دیوار
گه فکندی چو آفتاب سپهر
خویشتن را به صحنش از سر مهر
گه به مژگانش آستان رفتی
چون سگان سر بر آستان خفتی
گفت با او حریف فرزانه
که تو را این همه بدین خانه
مهر ورزی و چاپلوسی چیست
خاکروبی و خاکبوسی چیست
نیست نقش بتی به دیوارش
چه بری سجده بر همن وارش
از خس و خار او چه می جویی
زان نرسته گلی چه می بویی
گفت خامش که این مقام کسیست
که به هر موی من ازو هوسیست
قصه کوته نشیمن لیلی ست
که ز هر ذره ام به او میلیست
نیست اینجا گشاده هیچ دری
که نبوده بر آن درش گذری
نیست اینجا ستاده دیواری
که به پشتش نسوده یکباری
نیست اینجا ز گل دمیده خسی
که نه دامن بر آن کشیده بسی
هر چه من می کنم به بوی ویست
اضطرابی ز آرزوی ویست
عشقبازی به منزل یاران
نیست جز شیوه وفاداران
سنگدل آن که چون به منزل یار
بگذرد نگذرد ز هوش و قرار
بی قراری و بیخودی نکند
ترک سامان و بخردی نکند
نکند داستان شوق آغاز
با در و بام او نگوید راز
آن ز فرمان عقل بیرون را
گه به ویرانه ای همی گردید
گریه می کرد و زار می نالید
گاه چون سایه با زمین هموار
اوفتادی به پای هر دیوار
گه فکندی چو آفتاب سپهر
خویشتن را به صحنش از سر مهر
گه به مژگانش آستان رفتی
چون سگان سر بر آستان خفتی
گفت با او حریف فرزانه
که تو را این همه بدین خانه
مهر ورزی و چاپلوسی چیست
خاکروبی و خاکبوسی چیست
نیست نقش بتی به دیوارش
چه بری سجده بر همن وارش
از خس و خار او چه می جویی
زان نرسته گلی چه می بویی
گفت خامش که این مقام کسیست
که به هر موی من ازو هوسیست
قصه کوته نشیمن لیلی ست
که ز هر ذره ام به او میلیست
نیست اینجا گشاده هیچ دری
که نبوده بر آن درش گذری
نیست اینجا ستاده دیواری
که به پشتش نسوده یکباری
نیست اینجا ز گل دمیده خسی
که نه دامن بر آن کشیده بسی
هر چه من می کنم به بوی ویست
اضطرابی ز آرزوی ویست
عشقبازی به منزل یاران
نیست جز شیوه وفاداران
سنگدل آن که چون به منزل یار
بگذرد نگذرد ز هوش و قرار
بی قراری و بیخودی نکند
ترک سامان و بخردی نکند
نکند داستان شوق آغاز
با در و بام او نگوید راز
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۲ - سؤال دیگر از جانب پسر و جواب عارف
گوهر بعدی:بخش ۲۴ - اشارت به آنکه تعلق خاطر طالبان راه حق که به آثار کونیه و تأمل در آن و توسل به آن در معرفت ذات و صفات حق سبحانه از این قبیل است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.