هوش مصنوعی: متن داستانی از عدالت پادشاهی به نام هرمز را روایت می‌کند که به شدت بر اجرای عدالت و مجازات متخلفان تأکید دارد. در این داستان، دو نفر از همراهان سپاه او به زمین‌های کشاورزی مردم آسیب می‌زنند. یکی از آنها گوشش به عنوان مجازات قطع می‌شود و دیگری با دادن هدیه‌ای گرانبها به صاحب باغ، سعی در جبران خسارت دارد. این داستان بر اهمیت رعایت حقوق دیگران و عواقب تخلف از قانون تأکید می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و اجتماعی است که برای درک کامل آن، خواننده باید از بلوغ فکری کافی برخوردار باشد. همچنین، برخی از صحنه‌های مجازات ممکن است برای کودکان خردسال نامناسب باشد.

بخش ۱۶ - حکایت هرمز بن کسری و منادی فرمودن وی سپاه را که به کشت کس درمیایید و بریدن گوش آن کس که آن منادی را گوش نکرد

پور کسری که داشت هرمز نام
دل به عدلش گرفته بود آرام

چون برون آمدی ز شهر سپاه
این منادی زدی به هر سر راه

که عناون در کف هوس منهید
پای در کشتزار کس منهید

فی المثل هر که خوشه ای شکند
پر کاهی ز خرمنی بکند

همچو خوشه به تیر دوزندش
خرمن از برق تیغ سوزندش

از قضا آن که نایب پسرش
بودی و راهبر به خیر و شرش

روزی از همرهی سلطان ماند
اسب در کشتزار دهقان راند

زین خیانت خبر به شاه رسید
به سیاستگریش گوش برید

یعنی آن کس که گوش بر ما نیست
به منادی ماش پروا نیست

بهر عبرت گرفتن که و مه
گوش اگر بر سرش نباشد به

بعد ازان گفت تا کشد ز احسان
پسر او غرامت دهقان

همچنین از سپاه او دگری
پیش شاه و سپاه معتبری

بر کنار رزی گذر می کرد
به تماشای رز نظر می کرد

ناگه از پهلویش جنیبت جست
خوشه غوره ای ز تاک شکست

صاحب باغ برگرفت فغان
کای برافتاده از تو کیش مغان

اصل دین مغان کم آزاریست
جستی آزارم این چه دینداریست

می روم ای به دین خود دو دله
تا کنم از تو پیش شاه گله

زو سپاهی چو نام شه بشنید
زهره او ز بیم شه بدرید

کمری داشت بر میان از زر
گردش آویزه خوشه های گهر

دست زد وان کمر روان بگشاد
پیش آن مرد باغبان بنهاد

که به تاوان خوشه ای که شکست
بین که دادم چه خوشه هات به دست

اگر آن بود خوشه انگور
باشد اینها ز گوهر منثور

رگ جانم ز تن گسیخته گیر
خونم از تیغ شاه ریخته گیر
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۵ - حکایت غازان که از برای یک توبره کاه آتش در خرمن ظالمی انداخت و از پرتو آن عالمی را روشن ساخت
گوهر بعدی:بخش ۱۷ - حکایت پادشاهی که گوش وی گرفته بود و سامعه وی خلل پذیرفته و بر ناشنیدن آواز دادخواهان و سؤال محتاجان تأسف می خورد و اظهار تلهف می کرد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.