هوش مصنوعی: این داستان درباره عارفی است که در شهر هری زندگی می‌کرد و به خدای خود متکی بود. یکی از افراد عامی و بی‌ادب بازار به او ارادت نشان داد و مدتی به خدمت او پرداخت. اما به دلیل طمع و رفتار ناشایست، روزی با دیدن ریگی در غذایش، تمام خدمت‌های گذشته را به رخ عارف کشید و او را آزرد. عارف از این رفتار ناراحت شد و دریافت که حتی با همه آب‌های روی زمین هم نمی‌توان از شر چنین افراد بی‌ادبی خلاص شد. او در پایان آرزو کرد که هیچ‌کس با چنین افراد بی‌‌ارزشی آشنا نشود.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک و تمثیل‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

بخش ۵۰ - حکایت منت نهادن سفله بازاری با عارف از لباس ذل طمع عاری

عارفی بود در زمین هری
نام او سکه نگین هری

همتش دست در خدای زده
بر همه خلق پشت پای زده

یکی از سفلگان بازاری
نقد بازار او دل آزاری

پیش عارف دم ارادت زد
زان ارادت در سعادت زد

صبح تا شام خدمتش کردی
خوان کشیدی و سفره آوردی

لیک چون سفله بود و طبع پرست
بود آن پیش چشم او پیوست

روزه بگشاد روزی از خوانش
ریگی آمد ازان به دندانش

آن همه خدمت و ارادت او
گشت مغلوب رسم و عادت او

گویی آن ریگ بود سنگ فسان
کرد ازان سنگ تیز تیغ زبان

لطف و احسان خود شمار گرفت
هر یکی را نه صد هزار گرفت

که فلان چاشتت چه آوردم
یا فلان شب چه خدمتت کردم

زان مزعفر برنجها که ز قند
داشت شیرینیش به جان پیوند

زان حلاوای شکر و بادام
لب و دندان ازان رسیده به کام

زان ترش آشهای صفرا کش
برده طعمش ز اهل صفرا هش

عارف از گفت و گوی او آشفت
می شنیدم که زیر لب می گفت

که دو سه سال دیگ شویه خویش
که به میل دل دو رویه خویش

داده بود از هوای گوناگون
کرد در یک تغاره جمع اکنون

همه را ریخت بهر خجلت من
بر سر و روی و ریش و سبلت من

این چه آلودگیست کامد پیش
زین سفیهم ز نفس ساده خویش

به همه آب های روی زمین
نتوان یافتن خلاص از این

هیچ کس آشنای سفله مباد
منت آش و نان او مگشاد

خون دل به ز دیده پالودن
که ز پالوده اش لب آلودن
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۹ - مقاوله شاعر مادح با خواجه ممدوح
گوهر بعدی:بخش ۵۱ - خاتمه کتاب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.