۲۶۳ بار خوانده شده

بخش ۶ - حکایت آن شاعر که دعوی مداحی شاه کرد و نامه ای مختصر به نام شاه پیش آورد

شاعری شد پیش شاه نامور
کای ز رفعت سوده در افلاک سر

در مدیحت تازه شعری گفته ام
گوهری روشن چو شعری سفته ام

گر چه خلقی در مدحت سفته اند
اینچنین مدحی تو را کم گفته اند

نامه ای آنگه به دست شاه داد
کرده نام شاه و بس در وی سواد

شاه گفتش کای تهی از عقل و هوش
به که باشی از چنین مدحی خموش

نیست نقش نامه ات جز نام و بس
ذکر نام کس نباشد مدح کس

نی به ملک و عدل وصفم کرده ای
نی حدیث تخت و تاج آورده ای

دور ازین اوصاف چون نامم بری
آن نباشد شیوه مدح آوری

گفت شاها تو بدین فرخنده نام
یافتی شهرت به اوصاف کرام

هر که خواند نام تو یا بشنود
جز بدین اوصاف ذهنش کی رود

چون بود نامت بر این اوصاف دال
دفتری باشد ز اوصاف کمال

گر چه حرفی غیر ازین مذکور نیست
مدح تو گر خوانم آن را دور نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵ - در مدح پادشاه دین پناه ظل الله فی الارضین علی مفارق الضعفاء و المساکین
گوهر بعدی:بخش ۷ - اظهار عجز از استیفای ثنا کردن و دست تضرع به ادای دعا برآوردن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.