۲۹۳ بار خوانده شده

بخش ۳۶ - در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی

بود در جود و سخا دریا کفی
بل کش از بحر عطا دریا کفی

پر شدی از فیض آن ابر کرم
عرصه گیتی ز دینار و درم

نسبتش کم کن به دریا کو ز کف
گوهر افکندی به بیرون وین صدف

ز ابر بودی دست جود او فره
ابر باشد قطره بخش او بدره ده

بزم جودش را چو می آراستم
نسبتش با معن و حاتم خواستم

لیک اندر جنب وی بی قال و قیل
معن باشد مدخل و حاتم بخیل

بس که دستش داشتی با بسط خوی
تافتی انگشت او از قبض روی

قبض کف گر خواستی انگشت او
خم نکردی پشت خود در مشت او

گر گذشتی بر در او سایلی
از جفای فاقه خون گشته دلی

بس که بر وی بار احسان ریختی
تک زنان از بار آن بگریختی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۵ - در صفت کمانداری و تیراندازی وی
گوهر بعدی:بخش ۳۷ - حکایت گریختن قطران شاعر از بسیاری عطای ممدوح خود فضلون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.