۲۹۳ بار خوانده شده

بخش ۴۴ - رفتن ابسال به خلوت پیش سلامان و تمتع یافتن ایشان از صحبت یکدیگر

چون سلامان مایل ابسال شد
طالع ابسال فرخ فال شد

یافت آن مهر قدیم او نوی
شد بدو پیوند امیدش قوی

فرصتی می جست تا بیگاه و گاه
یابد اندر خلوت آن ماه راه

کام دل از لعل او حاصل کند
جان شیرین با لبش واصل کند

تا شبی سویش به خلوت راه یافت
نقد جان بر دست پیش او شتافت

همچو سایه زیر پای او فتاد
وز تواضع رو به پای او نهاد

شه سلامان نیز با صد عز و ناز
کرد دست مرحمت سویش دراز

چون قبا تنگ اندر آغوشش گرفت
کام جان از چشمه نوشش گرفت

هر دو را از بوسه شد آغاز کار
زانکه بوس آمد قلاووز کنار

بس که می سودند با هم لب به لب
شد لبالب هر دو را جام طرب

گر چه لبهاشان به هم بسیار سود
ماند باقی آنچه اصل کار بود

بهر سودایی که در سر داشتند
پرده شرم از میان برداشتند

شد گشاده در میان بندی که بود
سخت تر شد میل پیوندی که بود

داشت شکر آن یکی شیر این دگر
شد به هم آمیخته شیر و شکر

کام جان پر شیر و شکر بودشان
تا شکر خواب سحر بربودشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۳ - حکایت آن زاغ بر لب دریای شور که حواصل وی را آب شیرین می داد اما وی را آن قبول نیفتاد
گوهر بعدی:بخش ۴۵ - بیدار شدن سلامان از خواب شب و طلب داشتن ابسال را به مجلس طرب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.