۲۶۷ بار خوانده شده

بخش ۵۰ - جواب گفتن سلامان پادشاه را

چون سلامان آن نصیحت گوش کرد
بحر طبع او ز گوهر جوش کرد

گفت شاها بنده رای توام
خاک پای تخت فرسای توام

هر چه فرمودی به جان کردم قبول
لیکن از بی صبری خویشم ملول

نیست از دست دل رنجور من
صبر بر فرموده ات مقدور من

بارها با خویش اندیشیده ام
در خلاصی زین بلا پیچیده ام

لیک چون یادم ازان ماه آمده ست
جان من در ناله و آه آمده ست

ور فتاده چشم من بر روی او
کرده ام روی از دو عالم سوی او

در تماشای رخ آن دلپسند
نی نصیحت مانده بر یادم نه پند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۹ - اشارت به خونریزی شیرویه خسرو را و نامبارکی آن بر وی
گوهر بعدی:بخش ۵۱ - حکایت روباه و روباه بچه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.