هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که داستان سلامان و حکیم را روایت میکند. سلامان تحت تأثیر حکمت و رأفت حکیم قرار میگیرد و حکیم نیز از تسلیم او متأثر میشود. در ادامه، حکیم با خلق تصویر ابسال، تسکینی به دل سلامان میبخشد. سپس، با توصیف زیباییهای زهره، میل سلامان به او برانگیخته میشود و در نهایت، سلامان جمال باقی را بر فانی ترجیح میدهد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده، فهم آن را برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز میکند.
بخش ۷۱ - منقاد شدن سلامان حکیم را و تدبیر کار او کردن
چون سلامان گشت تسلیم حکیم
زیر ظل رأفت او شد مقیم
شد حکیم آشفته تسلیم او
سحر کاری کرد در تعلیم او
باده های دولتش در جام ریخت
شهدهای حکمتش در کام ریخت
جام او زان باده ذوق انگیز شد
کام او زین شهد شکر ریز شد
هر گه ابسالش فرا یاد آمدی
وز فراق او به فریاد آمدی
چون بدانستی حکیم آن حال را
آفریدی صورت ابسال را
یک دو ساعت پیش چشمش داشتی
در دل او تخم تسکین کاشتی
یافتی تسکین چو آن رنج و الم
رفتی آن صورت به سر حد عدم
همت عارف چو گردد زورمند
هر چه خواهد آفریند بی گزند
لیک چون یکدم ازو غافل شود
صورت هستی ازو زایل شود
گاه گاهی چون سخن پرداختی
وصف زهره در میان انداختی
زهره گفتی شمع جمع انجم است
پیش او حسن همه خوبان گم است
گر جمال خویش را پیدا کند
آفتاب و ماه را شیدا کند
نیست از وی در غنا کس تیزتر
بزم عشرت را نشاط انگیزتر
گوش گردون پر نوای چنگ اوست
در سماع دایم از آهنگ اوست
چون سلامان گوش کردی این سخن
یافتی میلی به وی از خویشتن
این سخن چون بارها تکرار یافت
در درون آن میل را بسیار یافت
چون ز وی دریافت این معنی حکیم
کرد اندر زهره تأثیری عظیم
تا جمال خود تمام اظهار کرد
در دل و جان سلامان کار کرد
نقش ابسال از ضمیر او بشست
مهر روی زهره بر وی شد درست
حسن باقی دید و از فانی پرید
عیش باقی را ز فانی برگزید
زیر ظل رأفت او شد مقیم
شد حکیم آشفته تسلیم او
سحر کاری کرد در تعلیم او
باده های دولتش در جام ریخت
شهدهای حکمتش در کام ریخت
جام او زان باده ذوق انگیز شد
کام او زین شهد شکر ریز شد
هر گه ابسالش فرا یاد آمدی
وز فراق او به فریاد آمدی
چون بدانستی حکیم آن حال را
آفریدی صورت ابسال را
یک دو ساعت پیش چشمش داشتی
در دل او تخم تسکین کاشتی
یافتی تسکین چو آن رنج و الم
رفتی آن صورت به سر حد عدم
همت عارف چو گردد زورمند
هر چه خواهد آفریند بی گزند
لیک چون یکدم ازو غافل شود
صورت هستی ازو زایل شود
گاه گاهی چون سخن پرداختی
وصف زهره در میان انداختی
زهره گفتی شمع جمع انجم است
پیش او حسن همه خوبان گم است
گر جمال خویش را پیدا کند
آفتاب و ماه را شیدا کند
نیست از وی در غنا کس تیزتر
بزم عشرت را نشاط انگیزتر
گوش گردون پر نوای چنگ اوست
در سماع دایم از آهنگ اوست
چون سلامان گوش کردی این سخن
یافتی میلی به وی از خویشتن
این سخن چون بارها تکرار یافت
در درون آن میل را بسیار یافت
چون ز وی دریافت این معنی حکیم
کرد اندر زهره تأثیری عظیم
تا جمال خود تمام اظهار کرد
در دل و جان سلامان کار کرد
نقش ابسال از ضمیر او بشست
مهر روی زهره بر وی شد درست
حسن باقی دید و از فانی پرید
عیش باقی را ز فانی برگزید
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۷۰ - شنیدن پادشاه حال سلامان را و عاجز ماندن از تدبیر کار او و در تدبیر آن به حکیم رجوع کردن
گوهر بعدی:بخش ۷۲ - بیعت دادن پادشاه ارکان دولت خود را با سلامان و تسلیم کردن تخت و تاج را به وی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.