هوش مصنوعی:
در متن بالا، صحنهای از یک مجلس شادمانی در کنار رود دجله توصیف شده است که خلیفه در آن حضور دارد. دو شخصیت اصلی، یک پردهدار زیبا و یک غلام ماهچهره، عاشق یکدیگر هستند اما به دلیل رقبای غیور از هم دور نگه داشته میشوند. در اوج مجلس، پردهدار از غم عشق به رودخانه پناه میبرد و غلام نیز به دنبال او میرود. در نهایت، هر دو در آب به هم میرسند و در آغوش یکدیگر آرامش مییابند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم یا نامناسب باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ادبی نیاز به درک ادبی نسبتاً بالایی دارد.
بخش ۶۸ - حکایت آن کنیزک و غلام که بر کنار دجله دست از زندگانی خود شستند و به غرقه شدن در آب از خشک لبی ساحل فراق خلاصی جستند
بر لب دجله چو شد سبز بساط
زد سراپرده خلیفه به نشاط
داشت در ستر خلافت دو نگار
هر دو مه طلعت و خورشید عذار
آن یکی پردگی پرده ناز
چنگ ناهید ازو یافته ساز
عکس گلگونه رخسارش گل
بنده حلقه زلفش سنبل
وان دگر ساده غلامی چون ماه
سوده بر چرخ کله گوشه جاه
سرو قدش ز قبا یافته زیب
عقل را نرگس او داده فریب
هر دو بودند به هم عاشق زار
عشقشان برده ز دل صبر و قرار
لیکن از دست رقیبان غیور
می طپیدند ز یکدیگر دور
مجلس از باده چو دیگرگون شد
پردگی را غم عشق افزون شد
پرده ای نو ز پس پرده بساخت
چنگ را هم به همان پرده نواخت
گفت صوتی که دگر وقت رسید
کاید از پرده گشادیم پدید
سوختم از دل غمخواره خویش
به که سازم پس ازین چاره خویش
دست زد پرده ز رخسار گشاد
تشنه لب رو به سوی دجله نهاد
بیخودی کرد و دل از خود پرداخت
بار خود در خطر موج انداخت
بود مه طلعت و ماهی اندام
کرد در آب چو ماهی آرام
می زدش شعله شوق از دل تاب
خواست تسکین دهد آن شعله به آب
دید چون حال وی آن طرفه غلام
خویش را در پیش انداخت چو دام
گشته صد چشم هواخواهی را
یافت در موج شط آن ماهی را
هر دو گشتند هم آغوش به هم
رازگوی از لب خاموش به هم
لب به لب روی به رو بنهادند
دست در گردن هم جان دادند
زد سراپرده خلیفه به نشاط
داشت در ستر خلافت دو نگار
هر دو مه طلعت و خورشید عذار
آن یکی پردگی پرده ناز
چنگ ناهید ازو یافته ساز
عکس گلگونه رخسارش گل
بنده حلقه زلفش سنبل
وان دگر ساده غلامی چون ماه
سوده بر چرخ کله گوشه جاه
سرو قدش ز قبا یافته زیب
عقل را نرگس او داده فریب
هر دو بودند به هم عاشق زار
عشقشان برده ز دل صبر و قرار
لیکن از دست رقیبان غیور
می طپیدند ز یکدیگر دور
مجلس از باده چو دیگرگون شد
پردگی را غم عشق افزون شد
پرده ای نو ز پس پرده بساخت
چنگ را هم به همان پرده نواخت
گفت صوتی که دگر وقت رسید
کاید از پرده گشادیم پدید
سوختم از دل غمخواره خویش
به که سازم پس ازین چاره خویش
دست زد پرده ز رخسار گشاد
تشنه لب رو به سوی دجله نهاد
بیخودی کرد و دل از خود پرداخت
بار خود در خطر موج انداخت
بود مه طلعت و ماهی اندام
کرد در آب چو ماهی آرام
می زدش شعله شوق از دل تاب
خواست تسکین دهد آن شعله به آب
دید چون حال وی آن طرفه غلام
خویش را در پیش انداخت چو دام
گشته صد چشم هواخواهی را
یافت در موج شط آن ماهی را
هر دو گشتند هم آغوش به هم
رازگوی از لب خاموش به هم
لب به لب روی به رو بنهادند
دست در گردن هم جان دادند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۷ - عقد بیستم در شوق که کمندیست برازنده کنگره وصال و زمامیست رساننده به سر منزل اتصال
گوهر بعدی:بخش ۶۹ - مناجات در اظهار شوق و حیرت و طلب ترقی به مقام غیرت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.