هوش مصنوعی:
این متن عرفانی دربارهٔ سفر روحانی و رسیدن به قرب الهی است. شاعر از مراحل مختلف سلوک عرفانی سخن میگوید، از دوری تا نزدیکی، از تاریکی شب تا روشنایی روز، و از رنجهای راه تا لذتهای وصال. پاکبازانی که به قرب الهی رسیدهاند، از دنیای مادی گذر کرده و به عرش الهی پیوستهاند. اما حتی در قرب نیز بیم از دوری و زوال وجود دارد. متن ترکیبی از امید و بیم، شادی و رنج، و وصال و فراق است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۷۳ - عقد بیست و دوم در قرب که عبارت است از استغراق وجود سالک در عین جمع به غیبت از همه چیز تا غایتی که از صفت قرب نیز
ای زده در صف دوران دم قرب
ره فراوان ز تو تا عالم قرب
روز قرب آمد و دوری شب تار
روز چون نیست به شب گیر قرار
دور ازین روز شب تاریکی
چند چون صبحدم از نزدیکی
چون دهد دولت نزدیکی دست
به ادب بایدت از دور نشست
گر به نزدیکی خود مغروری
غم خود خور که به غایت دوری
پاکبازان که دم قرب زدند
نام خود بر درم قرب زدند
پا کشیدند ازین دیر مغاک
رخت بردند ز مطموره خاک
بر سر آب نهادند قدم
برتر از باد کشیدند علم
گرم از آتش بگذشتند چو دود
پای کوبان به سر چرخ کبود
یک یک اوراق فلک طی کردند
روی در کرسی و عرش آوردند
ساختند از سر کرسی پایه
عرش افکند به سرشان سایه
سر بدان سایه فرو نامدشان
خواب در سایه نکو نامدشان
مدد از دولت سرمد جستند
ظلمت سایگی از خود شستند
صد در از لطف گشود ایشان را
قرب بر قرب فزود ایشان را
چشمشان سرمه اقبال کشید
دیدن قرب نشد پرده دید
غرقه در وصل و ز وصل آگه نی
جز ازان قبله اصل آگه نی
پرده قربتشان آمده جا
فارغ از پرده در خوف و رجا
لیکن آنان که ز قرب آگاهند
جان ز آگاهی آن می کاهند
گر چه از قرب نوازش یابند
هر دم از بیم گدازش یابند
که مباد آن به زوال انجامد
به دل اندوه و ملال آرامد
حالشان باشد ازان دیگرگون
دیده پر آب بود دل پر خون
چهره دولتشان گردد زرد
نفس عشرتشان آید سرد
شعله در رشته جان اندازد
شمع سان از تف آن بگدازند
ره فراوان ز تو تا عالم قرب
روز قرب آمد و دوری شب تار
روز چون نیست به شب گیر قرار
دور ازین روز شب تاریکی
چند چون صبحدم از نزدیکی
چون دهد دولت نزدیکی دست
به ادب بایدت از دور نشست
گر به نزدیکی خود مغروری
غم خود خور که به غایت دوری
پاکبازان که دم قرب زدند
نام خود بر درم قرب زدند
پا کشیدند ازین دیر مغاک
رخت بردند ز مطموره خاک
بر سر آب نهادند قدم
برتر از باد کشیدند علم
گرم از آتش بگذشتند چو دود
پای کوبان به سر چرخ کبود
یک یک اوراق فلک طی کردند
روی در کرسی و عرش آوردند
ساختند از سر کرسی پایه
عرش افکند به سرشان سایه
سر بدان سایه فرو نامدشان
خواب در سایه نکو نامدشان
مدد از دولت سرمد جستند
ظلمت سایگی از خود شستند
صد در از لطف گشود ایشان را
قرب بر قرب فزود ایشان را
چشمشان سرمه اقبال کشید
دیدن قرب نشد پرده دید
غرقه در وصل و ز وصل آگه نی
جز ازان قبله اصل آگه نی
پرده قربتشان آمده جا
فارغ از پرده در خوف و رجا
لیکن آنان که ز قرب آگاهند
جان ز آگاهی آن می کاهند
گر چه از قرب نوازش یابند
هر دم از بیم گدازش یابند
که مباد آن به زوال انجامد
به دل اندوه و ملال آرامد
حالشان باشد ازان دیگرگون
دیده پر آب بود دل پر خون
چهره دولتشان گردد زرد
نفس عشرتشان آید سرد
شعله در رشته جان اندازد
شمع سان از تف آن بگدازند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۷۲ - مناجات در طلب آتش غیرت افروختن و موانع مقام قرب سوختن
گوهر بعدی:بخش ۷۴ - حکایت سؤال و جواب ذوالنون با آن عاشق مفتون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.