۲۷۴ بار خوانده شده

بخش ۸۶ - حکایت کعبه روی که به سبب راستی از کید ناراستی برست و آن ناراست به برکت راستی وی به راستان پیوست

رهروی کعبه تمنا می داشت
لیکنش مادر ازان وا می داشت

کعبه اش بود بلی مادر او
طوف می کرد به گرد سر او

نیک زن رخت چو زین خانه ببست
ثمن خانه اش آورد به دست

زان ثمن کرد چو آمد به شمار
جیب را مخزن پنجه دینار

شد عصا در کف و نعلین به پای
در ره کعبه بیابان پیمای

چون ز ره مرحله ای چند برید
ناگهش راهزی پیش رسید

گفت ای شیخ چه داری در جیب
جیب پر زر بود از صوفی عیب

بود چون راسترو و راست سرشت
شیوه راستی از دست نهشت

گفت در جیب پی توشه راه
نیست دینار زرم جز پنجاه

راهزن گفت برون آور هان
هر چه داری به تنگ جیب نهان

بستد آن را و یکایک بشمرد
بوسه ها داد و بدو باز سپرد

گفت کافتاد ازین راستیم
در کم و کاست کم و کاستیم

صدقت از کذب رهانید مرا
پایه بر چرخ رسانید مرا

ناوک صدق توام صید تو ساخت
آهوی دام و سگ قید تو ساخت

پس به الحاح و نیازی غالب
ساخت بر مرکب خویشش راکب

که به این راحله ره را کن طی
که منت می رسم اینک از پی

سال دیگر به جهان دست فشاند
در پی او به حرم راحله راند

هر دو بودند به هم پیر و مرید
تا اجل رشته صحبت ببرید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۵ - عقد بیست و ششم در صدق که عبارت از آنست که ظاهر و باطن برابر بود و بلکه باطن از ظاهر خوبتر
گوهر بعدی:بخش ۸۷ - مناجات در انتقال از صدق به اخلاص
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.