هوش مصنوعی: متن شعری است که در آن یک عارف سالخورده و فروتن به جوانی مغرور و متکبر پند می‌دهد. عارف به جوان یادآوری می‌کند که او نیز مانند همه انسان‌ها از آغاز و پایان مشابهی برخوردار است و غرور او بی‌جا است. او جوان را به فروتنی و تفکر در مورد حقیقت وجودی خود دعوت می‌کند.
رده سنی: 15+ محتوا شامل مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

بخش ۹۸ - حکایت پیر آزاده با جوان محتشم زاده

محتشم زاده از نخوت جاه
می خرامید ظریفانه به راه

به تبختر قدمی برمی داشت
وز تکبر علمی می افراشت

عارفی پشت دو تا در ژنده
دلی از نور الهی زنده

گفت کای تازه جوان تند مرو
پند سنجیده پیران بشنو

این روش نیست چو خوش پیش خدای
بازکش زین روش ناخوش پای

طبع او از سخن پیر آشفت
بانگ برداشت ز نادانی و گفت

کای ز گفتار تو بر من باری
می شناسی که کیم گفت آری

اولت بود یکی قطره آب
که ازان شستن ثوب است ثواب

از شکم تا به کنار آمده ای
از ره بول دو بار آمده ای

و آخرت جیفه افتاده به خاک
کرده پنهان به یکی تیره مغاک

بر تو آن پرده به فرض ار بدرند
چشم نابسته کسان کم گذرند

در میانه که سراسر خوشی است
روز و شب کار تو سرگین کشی است

تنت آراسته از گوهر و در
چون شکنبه شکم از سرگین پر

گر به خود نیست شناساوریت
لب گشادم به شناساگریت

از من این نکته فراموش مکن
مدحت مدحگران گوش مکن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۷ - عقد سی ام در تواضع که شاخ سربلندی شکستن است و بر خاک نیازمندی نشستن
گوهر بعدی:بخش ۹۹ - مناجات در انتقال از تواضع به حلم و مدارا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.