هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عرفانی و مذهبی است که به ستایش پیامبر اسلام (ص) و ویژگیهای معنوی و معجزات او میپردازد. در این شعر، از مفاهیمی مانند نور، حقیقت، شریعت، طریقت، و نقش پیامبر در هدایت انسانها استفاده شده است. همچنین، به معجزاتی مانند شفاعت، روشنایی در تاریکی کفر، و تأثیر وجود پیامبر بر جهان اشاره شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن نیاز به دانش پایهای از ادبیات عرفانی و دینی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات خاص ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۳ - در نعت خواجه ای که دیباچه کمال او «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین » است و روزنامه حال خجسته مآل او «انا سید الأولین و الآخرین »
سر سروران تاج آزادگان
سپهدار خیل فرستادگان
مه ابطحی نیر یثربی
کش آن مشرقی گرد و این مغربی
به حکم شریعت طریقت اساس
به نور طریقت حقیقت شناس
جهان را مطاع و خدا را مطیع
اسیران روز جزا را شفیع
محمد که شمع ازل نور اوست
قلم اولین حرف منشور اوست
در گنج هستی به او باز شد
دلش مخزن گوهر راز شد
خرد تشنه ی فیض تعلیم او
ترشح کش از چشمه ی میم او
چو شد شمع این سبز قندیل را
به پروانگی خواند جبریل را
به کف داد دارای عرش مجید
ز انگشت تسبیح خوانش کلید
بدان قفل از حقه ی مه گشاد
ز اعجاز رخشان گهر جلوه داد
شب کفر تاریک چون پر زاغ
برافروخت زان گوهر شبچراغ
همی کرد در کشور محرمی
نبوت سلیمان او خاتمی
چو خاتم درین طاق فیروزه رنگ
ازان بسته می داشت بر سینه سنگ
به ختمیت آن دم که شد متصف
ازان خاتمش بود مهر کتف
چو خاتم که گیرد به دندان نگین
شدش سنگ اعدا به دندان قرین
چون آن سنگ شد با سهیلش رفیق
ز عکسش برآورد رنگ عقیق
گر از لعل گویای او سبحه ران
نشد چون شد اندر کفش سبحه خوان
ببین آن لب معجز آهنگ را
که چون سبحه خوان می کند سنگ را
تن پاکش از ظلمت سایه دور
زمین از فروغ رخش غرق نور
دریغ آمدش سایه از فرش خاک
ازان سایه انداخت بر عرش پاک
گذشت از سپهر برین پایه اش
که تا عرش آساید از سایه اش
سپهدار خیل فرستادگان
مه ابطحی نیر یثربی
کش آن مشرقی گرد و این مغربی
به حکم شریعت طریقت اساس
به نور طریقت حقیقت شناس
جهان را مطاع و خدا را مطیع
اسیران روز جزا را شفیع
محمد که شمع ازل نور اوست
قلم اولین حرف منشور اوست
در گنج هستی به او باز شد
دلش مخزن گوهر راز شد
خرد تشنه ی فیض تعلیم او
ترشح کش از چشمه ی میم او
چو شد شمع این سبز قندیل را
به پروانگی خواند جبریل را
به کف داد دارای عرش مجید
ز انگشت تسبیح خوانش کلید
بدان قفل از حقه ی مه گشاد
ز اعجاز رخشان گهر جلوه داد
شب کفر تاریک چون پر زاغ
برافروخت زان گوهر شبچراغ
همی کرد در کشور محرمی
نبوت سلیمان او خاتمی
چو خاتم درین طاق فیروزه رنگ
ازان بسته می داشت بر سینه سنگ
به ختمیت آن دم که شد متصف
ازان خاتمش بود مهر کتف
چو خاتم که گیرد به دندان نگین
شدش سنگ اعدا به دندان قرین
چون آن سنگ شد با سهیلش رفیق
ز عکسش برآورد رنگ عقیق
گر از لعل گویای او سبحه ران
نشد چون شد اندر کفش سبحه خوان
ببین آن لب معجز آهنگ را
که چون سبحه خوان می کند سنگ را
تن پاکش از ظلمت سایه دور
زمین از فروغ رخش غرق نور
دریغ آمدش سایه از فرش خاک
ازان سایه انداخت بر عرش پاک
گذشت از سپهر برین پایه اش
که تا عرش آساید از سایه اش
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲ - مناجات در اظهار افتادگی عجز و پیری و به پایمردی عنایت استدعای دستگیری
گوهر بعدی:بخش ۴ - پایه معراج سخن را بلند ساختن و سخن پایه معراج خواجه پرداختن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.