۲۷۸ بار خوانده شده

بخش ۲ - مناجات در اظهار افتادگی عجز و پیری و به پایمردی عنایت استدعای دستگیری

کرم گسترا عاجز و مضطرم
بگستر سحاب کرم بر سرم

به عجز و ضعیفی و پیریم بین
ز اسباب قوت فقیریم بین

نه دستی که کاری برآید ازو
نه پایی که راهی گشاید ازو

به بخشایش و لطف دستی گشای
ببخشا بر این پیر بی دست و پای

جوانی که با دل سیاهی گذشت
به موی سیه در تباهی گذشت

سیه مویی از من چو برتافت روی
تو نیز از دل من سیاهی بشوی

چو شد مویم از نور پیری سفید
مگردان ز نور خودم ناامید

دلم را که آمد سیاهی پسند
ز «نور علی نور» کن بهره مند

سیاهی دل شد مرا تو به توی
به دل رفت گویی سیاهی ز مو

بسی در دل این آرزو آیدم
که از دل سیاهی به مو آیدم

ز موی سفید خودم در حجاب
کنم از سواد دل آن را خضاب

گرفتم که از دل شود مو سیاه
چگونه کنم راست پشت دوتاه

چنان مانده ام در نماز خضوع
که نایم دگر با قیام از رکوع

زمانه کمان وار پشتم شکست
ز تا سرکشم بر کمان چله بست

کنون می کشم زین کمان تیر آه
هدف می کنم سینه ی مهر و ماه

چه حاصل ازین تیر گردون گذر
چو هرگز نشد صید کامی دگر

نیندازم آن را ز شست هوس
غرض چیست از آنم تو دانی و بس

نخواهم ز تو خلعت خسروی
کزان گرددم پشت دولت قوی

نخواهم ز تو علم و فضل و هنر
کز افضال و احسان شوم بهره ور

نخواهم ز تو شغل اهل صلاح
کزان گرددم حور و جنت مباح

دلی خواهم از تو پر از درد و داغ
کش از غیر درد تو باشد فراغ

دلی خواهم آزاده از تاب و پیچ
در او غیر یاد تو نگذشته هیچ

دلی خواهم از هر غم و درد پاک
زاندوه نایاب تو دردناک

که تا کنج نابود منزل کنم
ز عالم همه رو در آن دل کنم

کنم نیست نقش کم و بیش را
در آن نیستی گم کنم خویش را

کشم سر به جلباب گم بودگی
ز گم بودگی یابم آسودگی

چو ماهی شوم غرق دریای ژرف
زبان را فرو بندم از صوت و حرف

برم ره به جایی سخن مختصر
که باشم ز نوی و کهن بی خبر

تو بینی به من خویشتن را نه من
تو گویی به من این سخن را نه من

نیایم دگر باز ازان نیستی
شوم مخزن راز ازان نیستی

بدین پایه جامی کسی یافت دست
که در بند هستی نشد پای بست

ز ناقص فروغان نظر برگرفت
فروغ از چراغ پیمبر گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱ - آغاز
گوهر بعدی:بخش ۳ - در نعت خواجه ای که دیباچه کمال او «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین » است و روزنامه حال خجسته مآل او «انا سید الأولین و الآخرین »
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.