هوش مصنوعی: این متن به شرح زندگی و آموزش‌های اسکندر مقدونی (سکندر) می‌پردازد. ابتدا از تولد و تربیت او تحت نظر پدرش فیلیپ و سپس آموزش‌های فلسفی و علمی او نزد ارسطو سخن می‌گوید. متن تأکید دارد که اسکندر با دانش و حکمت پرورش یافت و از طریق آموزه‌های ارسطو به درک عمیقی از علوم طبیعی، ریاضیات، و الهیات رسید. همچنین، متن به اهمیت دانش و حکمت در حکومت‌داری و تأثیر آن بر آبادانی و عدالت در جامعه اشاره می‌کند.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و تاریخی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

بخش ۱۳ - آغاز سخن گستری به شروع در خردنامه اسکندری

شناسای تاریخ های کهن
چنین رانده است از سکندر سخن

که مشاطه دولت فیلقوس
چو آراست روی زمین چون عروس

ز دمسازی این عروسش به بر
خدا داد پیرانه سر یک پسر

پسر نی که گردون صدف گوهری
فروزان ز اوج شرف اختری

ز بخشنده نامان چرخ کبود
پی نامش اسکندر آمد فرود

چو بگذشت سال وی از هفت و هشت
وزو فر شاهی فروزنده گشت

پدر صاحب عهد خود ساختش
به تاج کیانی سر افراختش

قوی پنجگان را بدو داد دست
سران را ز جز خدمتش پای بست

چو بیعت گرفتش ز گردنکشان
به سرچشمه علم دادش نشان

فرستاد پیش ارسطالسش
که گردد ز نابخردی حارسش

بدو داد پیغام کای فیلسوف
که خورشید تو رسته است از کسوف

سپهر خرد را تویی آفتاب
ز فیض تو یونان زمین نوریاب

ز دانش شود کار گیتی به ساز
ز بی دانشی کار گردد دراز

ز دل سر زند سر دانش نخست
که بر دست و پا کار گردد درست

اگر در جهان نبود آموزگار
شود تیره از بی خرد روزگار

تفاوت بود اهل تمییز را
به هر کس ندادند هر چیز را

همان به که نادان به دانا رود
که از دانشش کار بالا رود

چو نادان ز دانا کند سرکشی
نبیند ز دوران گیتی خوشی

اگر شاه دوران نباشد حکیم
بود در حضیض جهالت مقیم

ازو شیوه جهل خیزد همه
وزو میوه ظلم ریزد همه

ازو حظ بد کامگاری بود
نصیب نکو خاکساری بود

سکندر که پرورده مهدم اوست
بر او رنگ شاهی ولیعهدم اوست

ز هر نقش لوح دلش ساده است
وی نقش را قابل افتاده است

به قانون اقبال داناش کن
بر اسباب دولت تواناش کن

ز حکمت بدانسان کنش بهره مند
که سازد پس از مرگ نامم بلند

دهد گوهرش را عدالت شرف
مرا گردد اندر عدالت خلف

شود عرصه دهر آباد ازو
دل و جان غمدیدگان شاد ازو

ارسطالس این نکته ها چون شنود
به درس سکندر زبان را گشود

به حکمت چراغ دل افروختش
ره حل هر مشکل آموختش

سکندر که طبع هنر سنج داشت
به امکان درون از هنر گنج داشت

نشد ضایع اندر طلب رنجهاش
ز امکان به فعل آمد آن گنجهاش

به نقادی فکر روشن که بود
گذشت از رفیقان به هر فن که بود

به امداد استاد و همکار نیز
بدانست اسرار بسیار چیز

ز دل حرف نابخردی کاسته
به علم طبیعی شد آراسته

کشید از جمال طبایع نقاب
ز اجسام و اعراض شد بهره یاب

وز آن پس ره جهل کاهی گرفت
فروغ از علوم الهی گرفت

به یزدان شناسی علم برفراخت
ز دانش پژوهی خدا را شناخت

شد از فسحت خاطر آگهش
ریاض ریاضی تماشاگهش

ز اقلیدس اقلیدش آمد به دست
طلسمات گنج مجسطی شکست

کمالات وی شد ز قوت سرای
به سر منزل فعل محمل گشای

نهالش درین باغ کون و فساد
شکوفه برآورد و بر نیز داد

شد از گردش چرخ دیرین اساس
حقایق پذیر و دقایق شناس

بلی حکمت آنست پیش حکیم
که بر راه دانش شود مستقیم

به نور دل پاک حکمت پرست
برد پی به هر چیز آنسان که هست

چو تحسین صورت نه مقدور اوست
در آرایش باطن آورده روست

کشد خامه در دفتر آب و گل
ز دانش دهد زیور جان و دل
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۴۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲ - حکایت آن خاد که گوش بر افسانه غوک نهاد و نقد را به امید نسیه از دست بداد
گوهر بعدی:بخش ۱۴ - معارضه حکیم و لئیمی که صورت این چون سیرت آن آراسته بود و صورت آن چو سیرت این ناپیراسته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.