۲۹۲ بار خوانده شده

بخش ۵۵ - حکایت آن حکیم که با زن گفت هر چه نفقه کردی بهره تو آن است و آنچه برای خود گذاشتی نصیب دیگران است

شنیدم که فرزانه مردی حکیم
به زن داد روزی یکی کیسه سیم

پس از چند روزش بپرسد حال
وز آن کیسه سیم کردش سؤال

بگفتا به دست من آن کیسه سیم
چو آمد چو زر کردم آن را دو نیم

یکی صرف کردم به هر سینه ریش
یکی کردمش صرفه از بهر خویش

حکیم آن حکایت چو از وی شنفت
بگفت ای نه دانا به راز نهفت

بود بهره ات آن که کردی نثار
نه آن کش ز گنجینه کردی حصار

به گنجینه نقدی که مخزون بود
که داند که انجام آن چون بود

نیارد برون کس ازین سر سری
که آن بهره توست یا دیگری

بیا ساقیا باده در جام کن
به رندان لب تشنه انعام کن

به هر کس که یک جرعه خواهی فشاند
نخواهد جز آن از جهان با تو ماند

بیا مطربا پرده ای ساز لیک
به هنجار نیکو و گفتار نیک

به گیتی مزن جز به نیکی نفس
که اینست آیین نیکان و بس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۴ - داستان وصیت کردن اسکندر که دستش را بعد از وفات از تابوت بیرون گذارند تا تهیدستی وی بر همه کس ظاهر شود
گوهر بعدی:بخش ۵۶ - داستان وفات اسکندر و ندبه حکیمان بر وی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.