هوش مصنوعی:
حاتم، فردی بخشنده و سخاوتمند، روزی از قوم خود جدا افتاد و به کاروانی برخورد که در آن اسیری به زنجیر بسته شده بود. اسیر از حاتم درخواست کمک کرد تا با پرداخت فدیه آزاد شود، اما حاتم چیزی برای دادن نداشت. در عوض، با مهربانی، زنجیر اسیر را به پای خود بست و او را آزاد کرد. وقتی قوم حاتم رسیدند، فدیه او را پرداختند و او را از زنجیر رها کردند.
رده سنی:
8+
این متن دارای پیام اخلاقی ساده و قابل درک برای کودکان است و از لحاظ محتوا مناسب سنین پایینتر میباشد. همچنین، داستان کوتاه و جذاب است و میتواند برای آموزش ارزشهایی مانند سخاوت و کمک به دیگران استفاده شود.
بخش ۲۴ - حکایت حاتم و بند از پای اسیری گشادن و بر پای خود نهادن
حاتم آن بحر جود و کان عطا
روزی از قوم خویش ماند جدا
اوفتادش گذر به قافلهای
دید اسیریی به پای سلسلهای
پیشش آمد اسیر، بهر گشاد
خواست زو فدیه تا شود آزاد
حاتم آنجا نداشت هیچ به دست
بر وی از بر آن رسید شکست
حالی از لطف پای پیش نهاد
بند او را به پای خویش نهاد
ساخت ز آن بند سخت، آزادش
اذن رفتن بجای خود دادش
قوم حاتم ز پی رسیدندش
چون اسیران به بند دیدندش
فدیهٔ او ز مال او دادند
پای او هم ز بند بگشادند
روزی از قوم خویش ماند جدا
اوفتادش گذر به قافلهای
دید اسیریی به پای سلسلهای
پیشش آمد اسیر، بهر گشاد
خواست زو فدیه تا شود آزاد
حاتم آنجا نداشت هیچ به دست
بر وی از بر آن رسید شکست
حالی از لطف پای پیش نهاد
بند او را به پای خویش نهاد
ساخت ز آن بند سخت، آزادش
اذن رفتن بجای خود دادش
قوم حاتم ز پی رسیدندش
چون اسیران به بند دیدندش
فدیهٔ او ز مال او دادند
پای او هم ز بند بگشادند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۳ - گفتار در فضیلت جود و کرم
گوهر بعدی:بخش ۲۵ - معالجه کردن بوعلی سینا آن صاحب مالیخولیا را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.