هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از رویایی که دیده است سخن میگوید. در خواب، خود را در راهی طولانی و روشن میبیند که ناگهان صدای سپاهی پرسر و صدا از پشت سرش به گوش میرسد و او را میترساند. در این حال، ایوانی بلند میبیند و به سوی آن پناه میبرد. در آنجا شخصی با هیبت و زیبا، با لباس شاهانه و عمامهای کافوری، به سوی او میآید و با خوشرویی و مهربانی با او رفتار میکند. صبح که از خواب برمیخیزد، از خرد خود تعبیر خواب را میپرسد و خرد به او میگوید که این خواب نشانهی لطف و رضایت شاه از نظم و شعر اوست. شاعر امیدوار است که این تعبیر درست باشد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که درک آن برای مخاطبان کمسنوسال دشوار خواهد بود. همچنین، استفاده از واژگان و اصطلاحات پیچیدهی ادبی و عرفانی، این متن را برای گروه سنی بالاتر مناسب میسازد.
بخش ۳
چون رسیدم شب بدین جا زین خطاب
در میان فکر تم بربود خواب
خویش را دیدم به راهی بس دراز
پاک و روشن چون ضمیر اهل راز
ناگه آواز سپاهی پرخروش
از قفا آمد در آن راهم به گوش
بانگ چاووشان دلم از جا ببرد
هوشم از سر، قوتم از پا ببرد
چاره میجستم پی دفع گزند
آمد اندر چشمم ایوانی بلند
چون شتابان سوی او بردم پناه
تا شوم ایمن ز آسیب سپاه،
از میان شان والد شاه زمن
آن به نام و صورت و سیرت حسن
جامههای خسروانی در برش
بسته کافوری عمامه بر سرش
تافت سوی من عنان، خندان و شاد
بر من از خنده در راحت گشاد
چون به پیش من رسید آمد فرود
بوسه بر دستم زد و پرسش نمود
خوش شدم ز آن چارهسازیهای او
شاد از آن مسکیننوازیهای او
در سخن با من بسی گوهر فشاند
لیک ازینها هیچ در گوشم نماند
صبحدم کز روی بستر خاستم
از خرد تعبیر آن درخواستم
گفت: این لطف و رضاجویی زشاه،
بر قبول نظم من آمد گواه
یک نفس زین گفت و گو منشین خموش!
چون گرفتی پیش، در اتمام کوش!
چون شنیدم از وی این تعبیر را
چون قلم بستم میان، تحریر را
بو کز آن سرچشمهای کین خواب خاست
آید این تعبیر ازینجا نیز راست
در میان فکر تم بربود خواب
خویش را دیدم به راهی بس دراز
پاک و روشن چون ضمیر اهل راز
ناگه آواز سپاهی پرخروش
از قفا آمد در آن راهم به گوش
بانگ چاووشان دلم از جا ببرد
هوشم از سر، قوتم از پا ببرد
چاره میجستم پی دفع گزند
آمد اندر چشمم ایوانی بلند
چون شتابان سوی او بردم پناه
تا شوم ایمن ز آسیب سپاه،
از میان شان والد شاه زمن
آن به نام و صورت و سیرت حسن
جامههای خسروانی در برش
بسته کافوری عمامه بر سرش
تافت سوی من عنان، خندان و شاد
بر من از خنده در راحت گشاد
چون به پیش من رسید آمد فرود
بوسه بر دستم زد و پرسش نمود
خوش شدم ز آن چارهسازیهای او
شاد از آن مسکیننوازیهای او
در سخن با من بسی گوهر فشاند
لیک ازینها هیچ در گوشم نماند
صبحدم کز روی بستر خاستم
از خرد تعبیر آن درخواستم
گفت: این لطف و رضاجویی زشاه،
بر قبول نظم من آمد گواه
یک نفس زین گفت و گو منشین خموش!
چون گرفتی پیش، در اتمام کوش!
چون شنیدم از وی این تعبیر را
چون قلم بستم میان، تحریر را
بو کز آن سرچشمهای کین خواب خاست
آید این تعبیر ازینجا نیز راست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲ - در سبب نظم کتاب
گوهر بعدی:بخش ۴ - آغاز داستان سلامان و ابسال
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.