هوش مصنوعی:
این متن پندآموز دربارهٔ اهمیت عدالت، دانشاندوزی، و رهبری عادلانه است. شاعر تأکید میکند که دنیا فانی است و عاقلان باید از عقل و دانش بهره ببرند. او توصیه میکند که از ظلم دوری کرده، به مظلومان رحم کنند، و از وزیران دانا و امین استفاده نمایند. همچنین، بر لزوم مهربانی با مردم، مشفق بودن نسبت به فقرا، و اجرای عدالت در همهٔ امور تأکید دارد. در پایان، هشدار میدهد که ظلم و ترک دین به نابودی میانجامد.
رده سنی:
14+
محتوا شامل مفاهیم عمیق اخلاقی، سیاسی، و اجتماعی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند عدالت، رهبری، و مسئولیتپذیری برای نوجوانان در حال شکلگیری هویت مناسب است.
بخش ۲۳ - وصیت کردن شاه سلامان را
«ای پسر ملک جهان جاوید نیست
بالغان را غایت امید نیست
پیشوا کن عقل دیناندوز را!
مزرع فردا شناس امروز را!
هر عمل دارد به علمی احتیاج
کوشش از دانش همی گیرد رواج
آنچه خود دانی، روش میکن بر آن!
وآنچه نی، میپرس از دانشوران!
هر چه میگیری و بیرون میدهی،
بین که چون میگیری و چون میدهی!
کیسهٔ مظلوم را خالی مکن!
پایهٔ ظالم به آن عالی مکن!
آن فتد در فاقه و فقر شگرف
وین کند آن را به فسق و ظلم صرف
عاقبت این شیوه گردد شیونت
خم شود از بار هر دو، گردنت
جهد کن! تا هر خطا و هر خلل
گردد از عدلت به ضد خود بدل
خود تو منصف شو چو نیکو بندگان
چیست اصل کار؟ گله یا شبان؟
باید اندر گله سرهنگان تو را
بهر ضبط گله یکرنگان تو را
چون سگ گله ترا سر در کمند
لیک سگ بر گرگ، نی بر گوسفند
بر رمه باشد بلایی بس بزرگ
چون سگ درنده باشد یار گرگ
از وزیران نیست شاهان را گریز
لیک دانا و امین باید وزیر
داند احوال ممالک را تمام
تا دهد بر صورت احسن نظام
مهربانی با همه خلق خدای
مشفقی با حال مسکین و گدای
لطف او مرهم نه هر سینهریش
قهر او کینه کش از هر ظلمکیش
منبهی باید تو را هر سو بپای
راستبین و صدقورز و نیکرای
تا رساند با تو پنهان از همه
داستان ظلم و احسان از همه
قصه کوته، هر که ظلم آیین کند
وز پی دنیات ترک دین کند،
نیست در گیتی ز وی نادانتری
کس نخورد از خصلت نادان، بری
کار دین و دینی خود را تمام
جز به دانایان میفکن! والسلام!
بالغان را غایت امید نیست
پیشوا کن عقل دیناندوز را!
مزرع فردا شناس امروز را!
هر عمل دارد به علمی احتیاج
کوشش از دانش همی گیرد رواج
آنچه خود دانی، روش میکن بر آن!
وآنچه نی، میپرس از دانشوران!
هر چه میگیری و بیرون میدهی،
بین که چون میگیری و چون میدهی!
کیسهٔ مظلوم را خالی مکن!
پایهٔ ظالم به آن عالی مکن!
آن فتد در فاقه و فقر شگرف
وین کند آن را به فسق و ظلم صرف
عاقبت این شیوه گردد شیونت
خم شود از بار هر دو، گردنت
جهد کن! تا هر خطا و هر خلل
گردد از عدلت به ضد خود بدل
خود تو منصف شو چو نیکو بندگان
چیست اصل کار؟ گله یا شبان؟
باید اندر گله سرهنگان تو را
بهر ضبط گله یکرنگان تو را
چون سگ گله ترا سر در کمند
لیک سگ بر گرگ، نی بر گوسفند
بر رمه باشد بلایی بس بزرگ
چون سگ درنده باشد یار گرگ
از وزیران نیست شاهان را گریز
لیک دانا و امین باید وزیر
داند احوال ممالک را تمام
تا دهد بر صورت احسن نظام
مهربانی با همه خلق خدای
مشفقی با حال مسکین و گدای
لطف او مرهم نه هر سینهریش
قهر او کینه کش از هر ظلمکیش
منبهی باید تو را هر سو بپای
راستبین و صدقورز و نیکرای
تا رساند با تو پنهان از همه
داستان ظلم و احسان از همه
قصه کوته، هر که ظلم آیین کند
وز پی دنیات ترک دین کند،
نیست در گیتی ز وی نادانتری
کس نخورد از خصلت نادان، بری
کار دین و دینی خود را تمام
جز به دانایان میفکن! والسلام!
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۲ - منقاد شدن سلامان حکیم را
گوهر بعدی:بخش ۲۴ - مراد ازین قصه تنها صورت قصه نیست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.