هوش مصنوعی: این شعر روایت پیرمرد خارکشی است که با وجود سختی‌های زندگی، شکرگزار نعمت‌های خداوند است و به آزادی و عزت نفس خود می‌بالد. جوانی مغرور به او توهین می‌کند و از او می‌پرسد که چه دولتی دارد. پیرمرد پاسخ می‌دهد که بزرگ‌ترین نعمت‌ها برای او آزادی و عزت نفس است و از اینکه به دیگران وابسته نیست، احساس خوشبختی می‌کند.
رده سنی: 12+ مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی موجود در شعر مانند آزادی، عزت نفس، و شکرگزاری برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال قابل درک و الهام‌بخش است. همچنین، استفاده از زبان و استعاره‌های شعر ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال دشوار باشد.

بخش ۲۱ - حکایت پیر خارکش

خارکش پیری با دلق درشت
پشته‌ای خار همی برد به پشت

لنگ‌لنگان قدمی برمی‌داشت
هر قدم دانهٔ شکری می‌کاشت

کای فرازندهٔ این چرخ بلند!
وی نوازندهٔ دل‌های نژند!

کنم از جیب نظر تا دامن
چه عزیزی که نکردی با من

در دولت به رخم بگشادی
تاج عزت به سرم بنهادی

حد من نیست ثنایت گفتن
گوهر شکر عطایت سفتن

نوجوانی به جوانی مغرور
رخش پندار همی‌راند ز دور

آمد آن شکرگزاری‌ش به گوش
گفت کای پیر خرف گشته، خموش!

خار بر پشت، زنی زین سان گام
دولتت چیست، عزیزی‌ت کدام؟

عمر در خارکشی باخته‌ای
عزت از خواری نشناخته‌ای

پیر گفتا که: «چه عزت زین به
که نی‌ام بر در تو بالین نه؟

کای فلان! چاشت بده یا شام‌ام
نان و آبی (که) خورم و آشامم

شکر گویم که مرا خوار نساخت
به خسی چون تو گرفتار نساخت

به ره حرص شتابنده نکرد
بر در شاه و گدا بنده نکرد

داد با اینهمه افتادگی‌ام
عز آزادی و آزادگی‌ام»
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۰ - سؤال و جواب ذوالنون با عاشق مفتون
گوهر بعدی:بخش ۲۲ - فتوت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.