هوش مصنوعی:
این متن داستان زلیخا و یوسف را روایت میکند، که در آن زلیخا به عشق یوسف دچار شده و تلاش میکند تا با حیلهگری و ترفندهای مختلف به او نزدیک شود. یوسف به عنوان شبان رمهها انتخاب میشود و زلیخا سعی میکند از این موقعیت برای رسیدن به آرزوهای خود استفاده کند. در نهایت، متن به این نکته اشاره دارد که یوسف از هر دو مقام شاهی و شبانی آزاد است و ذاتاً پریزاد است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و تمثیلهای استفاده شده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.
بخش ۲۸ - تمنا کردن یوسف شبانی را
به حکم آنکه امتپروری را
شبان لایق بود پیغمبری را
ز یوسف با هزاران کامرانی
همی زد سر تمنای شبانی
زلیخا آن تمنا را چو دریافت
به تحصیل تمنایش عنان تافت
نخستین خواست ز استادان آن فن
که کردند از برایش یک فلاخن
رسن همچون خور از زر تافتندش
چو گیسوی معنبر بافتندش
زلیخا نیز میپخت آرزویی
که: گنجانم در او خود را چو مویی
چو نتوان بیسبب خود را در او بست
ببوسم گاه گاهاش ز آن سبب دست
دگر میگفت: این را چون پسندم
که یک مو بار خود بر وی ببندم؟
وز آن پس داد فرمان تا شبانان
رمه در کوه و در صحراچرانان
جدا سازند نادر برهای چند
چو گردون چر بره، بیمثل و مانند
چو آهوی ختن سنبلچریده
ز گرگان هرگز آسیبی ندیده
زرهسان پشمشان چون موی زنگی
ز ابریشم فزون در تازهرنگی
میان آن رمه یوسف شتابان
چو در برج حمل، خورشید تابان
زلیخا صبر و هوش و عقل و جان را
سگ دنبالهکش کرده، شبان را
نگهبانان موکل ساخت چندی
که دارندش نگاه از هر گزندی
بدینسان بود تا میخواست کارش
نبود از دست بیرون اختیارش
اگر میخواست در صحرا شبان بود
وگر میخواست شاه ملک جان بود
ولی در ذات خود بود آن پریزاد
ز شاهی و شبانی هر دو آزاد
شبان لایق بود پیغمبری را
ز یوسف با هزاران کامرانی
همی زد سر تمنای شبانی
زلیخا آن تمنا را چو دریافت
به تحصیل تمنایش عنان تافت
نخستین خواست ز استادان آن فن
که کردند از برایش یک فلاخن
رسن همچون خور از زر تافتندش
چو گیسوی معنبر بافتندش
زلیخا نیز میپخت آرزویی
که: گنجانم در او خود را چو مویی
چو نتوان بیسبب خود را در او بست
ببوسم گاه گاهاش ز آن سبب دست
دگر میگفت: این را چون پسندم
که یک مو بار خود بر وی ببندم؟
وز آن پس داد فرمان تا شبانان
رمه در کوه و در صحراچرانان
جدا سازند نادر برهای چند
چو گردون چر بره، بیمثل و مانند
چو آهوی ختن سنبلچریده
ز گرگان هرگز آسیبی ندیده
زرهسان پشمشان چون موی زنگی
ز ابریشم فزون در تازهرنگی
میان آن رمه یوسف شتابان
چو در برج حمل، خورشید تابان
زلیخا صبر و هوش و عقل و جان را
سگ دنبالهکش کرده، شبان را
نگهبانان موکل ساخت چندی
که دارندش نگاه از هر گزندی
بدینسان بود تا میخواست کارش
نبود از دست بیرون اختیارش
اگر میخواست در صحرا شبان بود
وگر میخواست شاه ملک جان بود
ولی در ذات خود بود آن پریزاد
ز شاهی و شبانی هر دو آزاد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۷ - شرح دادن یوسف قصهٔ محنت راه و زحمت چاه را برای زلیخا
گوهر بعدی:بخش ۲۹ - مطالبه کردن زلیخا وصال یوسف را و استغنا نمودن یوسف از وی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.