هوش مصنوعی:
این متن به مقایسهی دوستی مؤمنان با خداوند و دوستی کافران با بتها میپردازد. مؤمنان عشق و وفاداری عمیق و پایدار به خداوند دارند، در حالی که کافران به بتهایی علاقهمندند که با تغییر شرایط جایگزین میشوند. همچنین، با ذکر داستانهایی مانند داستان مرد عاشق و سگ وفادار، بر ثبات عشق مؤمنان تأکید میشود. در نهایت، اشاره میشود که مؤمنان حتی در برابر مصائب و بلاها نیز از عشق به خداوند دست نمیکشند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و تفسیر قرآن است که برای درک کامل آن، خواننده باید از بلوغ فکری و آگاهی مذهبی نسبی برخوردار باشد. همچنین، برخی از مثالها و استعارهها ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد.
۲۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً اگر مؤمنان و دوستان خداى را در همه قرآن همین آیت بودى ایشان را شرف و کرامت تمام بودى، که رب العالمین میگوید ایشان مرا سخت دوستدارند، تمامتر از آنک کافران معبود خود را دوست دارند، نه بینى که کافران هر یک چندى دیگر صنمى بر آرایند، و دیگر معبودى گیرند، چون درویش باشند بتراشیده از چوب قناعت کنند باز چون دستشان رسد آن چو بینه فرو گذارند و از سیم و زر دیگرى سازند، اگر آن دوستى ایشان مر معبود خود را حقیقت است پس چون که از آن بدیگرى میگرایند؟
گویند که مردى بر زنى عارفه رسید، و جمال آن زن در دل آن مرد اثر کرد، گفت کلّى بکلک مشغول اى زن من خویشتن را از دست بدادم در هواى تو زن گفت چرا نه در خواهرم نگرى که از من با جمالتر است و نیکوتر؟ گفت کجاست آن خواهر تو تا به بینم؟ زن گفت برو اى بطال که عاشقى نه کار توست اگر دعوى دوست مات درست بودى ترا پرواى دیگرى نبودى.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ رب العالمین گفت دوستى مؤمنان ما را نه چون دوستى کافرانست بتان را که هر یک چندى بدیگرى گرایند، بلکه ایشان هرگز از ما برنگردند، و بدیگرى نگرایند، که اگر بر گردند چون مایى هرگز خود نیابند هر چند که جویند. اى مسکین! خداى را چون تو بنده بسیارست اگر بدى افتد ترا افتد، چون بر گردى که چون او خداوندى نیابى؟
شبلى گفت تصوف از سگى آموختم که وقتى بر در سرایى خفته بود، خداوند سراى بیرون آمد و آن سگ را مىراند، و سگ دیگر باره باز مىآمد، شبلى گفت چه خسیس باشد این سگ، وى را میرانند و هم چنان باز مىآید. رب العزة آن سگ را بآواز آورد تا گفت اى شیخ کجا روم که خداوندم اوست.
از دوست بصد جور و جفا دور نباشم
ور نیز بیفزاید رنجور نباشم
زیرا که من او را ز همه کس بگزیدم
ور زو بکسى نالم معذور نباشم!
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا الآیة... کافران را که دوستى بتان بر وفق هوى و طبع بود نه حقیقت، لا جرم در قیامت چون اوایل عذاب بینند بدانند که قدم بر جاى دیگر ندارند و از بتان بیزارى گیرند. و مؤمنان که دوستى ایشان ثمره دوستى حق است چنانک گفت جلّ جلاله یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ لا جرم در عقبها و بلیّتها که ایشان را پیش آید در دوستى خلل نیارند و از حق برنگردند، از اول سکرات مرگ بینند، و جان پاک در ربایند ازیشان، و سالهاشان در خاک بدارند، وانگه برستاخیز ایشان را در آن مقامات مختلفه بارها بترسانند و عتابها کنند، و بر ایشان قهرها رانند، و در دوزخ هنگامى باز دارند، با این محنتها و بلاها که در راه ایشان آید هر ساعت عاشق تر باشند، و دوستى حقرا بجان و دل خریدارتر، بزبان حال گویند.
شاد از بغم منى غمم بر غم باد
عشقى که بصد جفا کم آید کم باد
لهذا قال تعالى: وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ.
گویند که مردى بر زنى عارفه رسید، و جمال آن زن در دل آن مرد اثر کرد، گفت کلّى بکلک مشغول اى زن من خویشتن را از دست بدادم در هواى تو زن گفت چرا نه در خواهرم نگرى که از من با جمالتر است و نیکوتر؟ گفت کجاست آن خواهر تو تا به بینم؟ زن گفت برو اى بطال که عاشقى نه کار توست اگر دعوى دوست مات درست بودى ترا پرواى دیگرى نبودى.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ رب العالمین گفت دوستى مؤمنان ما را نه چون دوستى کافرانست بتان را که هر یک چندى بدیگرى گرایند، بلکه ایشان هرگز از ما برنگردند، و بدیگرى نگرایند، که اگر بر گردند چون مایى هرگز خود نیابند هر چند که جویند. اى مسکین! خداى را چون تو بنده بسیارست اگر بدى افتد ترا افتد، چون بر گردى که چون او خداوندى نیابى؟
شبلى گفت تصوف از سگى آموختم که وقتى بر در سرایى خفته بود، خداوند سراى بیرون آمد و آن سگ را مىراند، و سگ دیگر باره باز مىآمد، شبلى گفت چه خسیس باشد این سگ، وى را میرانند و هم چنان باز مىآید. رب العزة آن سگ را بآواز آورد تا گفت اى شیخ کجا روم که خداوندم اوست.
از دوست بصد جور و جفا دور نباشم
ور نیز بیفزاید رنجور نباشم
زیرا که من او را ز همه کس بگزیدم
ور زو بکسى نالم معذور نباشم!
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا الآیة... کافران را که دوستى بتان بر وفق هوى و طبع بود نه حقیقت، لا جرم در قیامت چون اوایل عذاب بینند بدانند که قدم بر جاى دیگر ندارند و از بتان بیزارى گیرند. و مؤمنان که دوستى ایشان ثمره دوستى حق است چنانک گفت جلّ جلاله یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ لا جرم در عقبها و بلیّتها که ایشان را پیش آید در دوستى خلل نیارند و از حق برنگردند، از اول سکرات مرگ بینند، و جان پاک در ربایند ازیشان، و سالهاشان در خاک بدارند، وانگه برستاخیز ایشان را در آن مقامات مختلفه بارها بترسانند و عتابها کنند، و بر ایشان قهرها رانند، و در دوزخ هنگامى باز دارند، با این محنتها و بلاها که در راه ایشان آید هر ساعت عاشق تر باشند، و دوستى حقرا بجان و دل خریدارتر، بزبان حال گویند.
شاد از بغم منى غمم بر غم باد
عشقى که بصد جفا کم آید کم باد
لهذا قال تعالى: وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ.
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:۲۹ - النوبة الثانیة
گوهر بعدی:۲۹ - النوبة الاولی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.