۳۳۷ بار خوانده شده

۳۳ - النوبة الثانیة

قوله تعالى: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی الآیة... مفسّران گفتند چون آیت آمد که وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ یاران گفتند یا رسول اللَّه اکنون که ما را بدعا فرمودند کى خوانیم و چون خوانیم؟ بروز خوانیم یا بشب؟ بآواز بلند خوانیم یا نرم خوانیم؟ نزدیک است تا براز خوانیم؟ یا دور است تا بآواز خوانیم؟
رب العزة بجواب ایشان این آیت فرستاد وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی... آورده‏اند در بعضى کتب که چون موسى علیه السّلام با حق مناجات کرد گفت بار خدایا! دورى تا ترا بآواز خوانم؟ یا نزدیکى تا براز خوانم؟ جواب آمد که اى موسى! اگر دورى را حدى بنهم هرگز بآن نرسى، و اگر نزدیکى را حدّى بنهم طاقت ندارى، و زیر بار عظمت و جلال ما پست شوى.
پیر طریقت ازینجا گفت: الهى از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنى، وز دورت مى‏پندارند و نزدیک‏تر از جانى، موجود نفسهاى جوانمردانى، حاضر دلهاى ذاکرانى. ملکا! تو آنى که خود گفتى و چنانک گفتى آنى. بشنو لطیفه نیکو درین آیت: گفتند سؤال هر رونده دلیل حال او باشد، قومى را همه اندیشه مخلوقات و محدثات گرفته بود و ز همت دون چندان در مصنوعات آویختند که خود پرواى صانع نداشتند، و با حقیقت معرفت او نپرداختند، تا یکى از روح پرسید، یکى از کوه، یکى از مال غنیمت، یکى از حال یتیمان، یکى از خمر و قمار، یکى از عذر زنان، لا جرم جواب همگنان بواسطه داد چنانک گفت یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ الآیة وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ، قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی الآیة. وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً.
اى سید سادات و اى مهتر کائنات! ایشان که فرمود از ما با دیگرى پرداختند، و بقدر همت خود سؤال کردند، همه را تو اى محمد جواب ده! و مقصودهاشان در کنار نه، باز قومى که از ما پرسند و از دوستى ما با دیگرى نپردازند، تخصیص و تشریف ایشان را بجواب واسطه از میان بردارم بخودى خودشان جواب دهم.
فَإِنِّی قَرِیبٌ نگفت قل انّى قریب آن گه در تشریف بیفزود گفت: عِبادِی بندگان من، رهیکان من، اضافت ایشان با خود کرد، اگر کعبه سنگین را بآنچ رقم اضافت بروى کشید و گفت طَهِّرْ بَیْتِیَ چندان شرف یافت که مطاف جهانیان و قبله عالمیان گشت، و از هر جبّارى که قصد آن کرد آزاد شد. پس بنده مؤمن با معرفت و توحید چون این رقم تخصیص و اضافت بروى کشید اولى‏تر که بکرامتها و رتبتها رسد و گفته‏اند که عبد بر دو قسم است یکى آنست که این نام بر وى افتاد از طریق ایجاد و تسخیر، و برین معنى گفت اللَّه جل جلاله إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً، و برین اعتبار مؤمن و کافر و صدیق و زندیق را عبد گویند.
و قسم دیگر آنست که این نام بروى افتاد از طریق تخصیص و تشریک، چنانک گفت وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی الآیة... إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ الآیة، أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ الآیة، و عِبادُ الرَّحْمنِ الآیة...، و برین اعتبار اگر فاسقى را گویند یا کافرى را که وى بنده خدا نیست که بنده طاغوت است، و بنده هوى و شهوت روا باشد و به قال اللَّه عز و جل وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ و قال النبى «تعس عبد الدرهم».
أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ این باز کرامتى دیگر است وابندگان، و فضلى دیگر، که اجابت خود در خواندن و دعا کردن ایشان بست، نه در اخلاص اعمال ایشان. تا اگر مفلسى باشد یا عاصیى که از سر ندامت و شکستگى بى بضاعت طاعت او را خواند، نومید نباشد، و خواندن بنده مر خداى را سه روى دارد هر سه دعا گویند: اول آنست که بروى ثنا گوید و بپا کى بستاید، و بیگانگى وى اقرار دهد، چنانک گوید «انت اللَّه لا اله انت، ربنا لک الحمد» هذا و امثاله، و الیه الاشارة
بقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «و الدعاء هو العبادة».
دیگر وجه آنست که بنده عفو خواهد و مغفرت و رحمت، گوید «اغفر لى و ارحمنى و اعف عنى و اهدنى.» و من ذلک قوله تعالى اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ. سدیگر وجه آنست که حظّ دنیوى خواهد گوید ارزقنى مالا و ولدا.، این هر سه قسم را دعا گویند، که بنده باوّل در همه خداى را خواند و گوید «یا اللَّه! یا رحمن! یا رب!» اما معنى آیت، گفته‏اند: که خاص است اگر چه بر لفظ عام است میگوید خواندن خواننده را پاسخ کنم، هر گه که خواند. یعنى خواندن او بشرط خویش باشد و در اجابت وى خیرت بود. و دلیل برین تخصیص آنست که مصطفى ع گفت.
«ما من مسلم دعا اللَّه عز و جل بدعوة لیس فیها قطیعة رحم و لا اثم الّا اعطاه بها احدى خصال ثلث: امّا ان یعجل دعوته، و امّا ان یدخر له فى الآخرة، و امّا ان یدفع عنه من الشر مثلها، قالوا یا رسول اللَّه اذ انکثر، قال اللَّه اکثر.
و عن ابى هریره، قال قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم: ما قال عبد قطّ یا ربّ ثلاثا الّا قال اللَّه عز و جل لبیک عبدى، سل فیعجّل من ذلک ما شاء و یؤخر ما شاء.
و عن جابر قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم یدعو اللَّه بعبده یوم القیمة فیقفه بین یدیه، فیقول عبدى! انّى امرتک ان تدعونى، و وعدتک ان استجیب لک فهل کنت تدعونى؟ فیقول نعم یا رب! کنت ادعوک، فیقول کنت ترى لبعض دعائک اجابة و بعضه لا ترى له اجابة، فیقول نعم یا رب! فیقول اما انّک ما دعوتنى بدعوة قطّ الّا استجبتها لک، فاما اکون عجلتها لک فى الدنیا و امّا ذخرتها لک فى الآخرة، أ لیس دعوتنى یوم کذا و کذا فى حاجة اقضیها فقضیتها فیقول نعم یا ربّ! فیقول انى ذخرت لک فى الجنة کذا و کذا. فلا یدعو اللَّه دعوة دعا بها عبده المؤمن فى الدنیا الّا بیّن له ما عجّل له و ما ذخّر، قال فبینا العبد فى ذلک الموقف، یقول یا لیت لم یعجل لى من دعائى شى‏ء.
و شرط دعا آنست، که بنده در حال دعا شکسته دل باشد و اندهگن، و دعا که کند بتضرّع و زارى کند با رهبت و خشیت، لقوله تعالى ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً. آنست که دعا بسرّ کند، و بآهستگى و شکستگى، نه بآواز بلند، که آواز بلند در دعا اعتداست، و اللَّه تعالى اعتداء در دعا دوست ندارد. یقول تعالى إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ.
و قال ابو موسى الاشعرى: قدمنا مع رسول اللَّه فلما دنونا من المدینة کبّر الناس و رفعوا اصواتهم فقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «یا ایها الناس انکم لن تدعو أصم و لا غائبا»
و ازینجاست که رب العالمین زکریا را بآواز نرم در دعا بستود گفت: إِذْ نادى‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا.
و از آداب دعا آنست که طاعتى و صدقه فرا پیش دارد، که مردى از مصطفى ص دعا خواست، رسول گفت: اعنى على کثرة الرکوع و السجود، دیگرى آمد و دعا خواست گفت «و هل أتیت بجناح الدعاء؟» یعنى الصدقة .
و از آداب دعا الحاح است‏
فقد قال ص «انّ اللَّه یحب الملحین فى الدعاء»، و کان یقول «یا من لا یبرمه الحاح الملحّین و از آداب دعا تعمیم است فانه ص سمع رجلا یقول اللهم اغفر لى!
فقال «عم و لا تخص!»، و عن انس بن مالک قال رسول اللَّه «ان العبد لیدعو اللَّه و هو یحبّه» قال: «فیقول یا جبریل! اقض لعبدى هذا حاجته و اخّرها فانى احب ان لا ازال اسمع صوته و انّ العبد لیدعوا اللَّه و اللَّه یبغضه، فیقول اللَّه عز و جل یا جبریل اقض لعبدى هذا حاجته باخلاصه، و عجّلها فانى اکره ان اسمع صوته» و عن یحیى بن سعید القطان قال رأیت الحق فى المنام فقلت الهى کم ادعوک و لا تجیبنى! فقال یا یحیى لانى احب ان اسمع صوتک»
و عن ربیعة بن وقاص عن النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم قال ثلاث مواطن لا تردّ فیها دعوة العبد: رجل یکون فى برّیة حیث لا یراه احد، فیقوم فیصلّى فیقول اللَّه تعالى لملائکته: أرى عبدى هذا یعلم انّ له ربا یغفر الذنوب، فانظروا ما یطلب فتقول الملائکة، اى رب! رضاک و مغفرتک، فیقول: اشهدوا انى قد غفرت له. و رجل یکون معه فیفرّ عنه اصحابه و یثبت هو فى مکانه، فیقول اللَّه للملائکة انظروا ما یطلب عبدى؟ فتقول الملائکة بذل مهجة نفسه لک و یطلب رضاک و مغفرتک، فیقول اشهدوا انّى قد غفرت له. و رجل یقوم من آخر اللیل فیقول اللَّه أ لیس قد جعلت اللیل سکنا و النوم سباتا، فقام عبدى هذا مصلّى و یعلم ان له ربا، فیقول اللَّه لملائکة انظروا ما یطلب عبدى، فتقول الملائکة رضاک و مغفرتک، فیقول اشهدوا انى قد غفرت له»
و عن جابر قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «و الذى نفسى بیده انّ العبد لیدعو اللَّه و أنّه علیه غضبان، فیعرض عنه ثم یدعوه فیعرض عنه ثم یدعوه، فیقول اللَّه تعالى للملائکة، ان عبدى لن یدعو غیرى فقد استحییت منه، کم یدعونى و اعرض عنه، اشهدکم انى قد استجبت له»
و در خبرست که مردى در مسجد رسول صلى اللَّه علیه و آله و سلّم دعا میکرد و رسول در وى مى نگریست و تبسّم میکرد، گفتند: یا رسول اللَّه چرا تبسم کردى؟ گفت عجب آمد مرا دعاء این مرد، یک بار بگفت که یا ربّ، اللَّه یک بار گفت که «لبیک» پس دو بار بگفت که یا رب! اللَّه دو بار بگفت که لبیک پس سه بار بگفت که «یا رب!» اللَّه سه بار بگفت که لبیک.
و عن عبد اللَّه بن عمر قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم: «من فتحت له منکم ابواب الدعاء فتحت له ابواب الرحمة، و ما سئل اللَّه شیئا احبّ الیه من ان یسئل العافیة، انّ الدعاء ینفع بما نزل، و ممّا لم ینزل، فعلیکم عباد اللَّه بالدعاء»
و عن واثلة بن الاسقع قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم اربعة لا ترد دعوتهم: امام عادل: و دعوة المریض، و دعوة المرء المسلم لاخیه بالغیب، و دعوة الوالد لولده.
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم: «ثلاثة لا ترد دعوتهم، الامام العادل و الصائم حین یفطر، و دعوة المظلوم، تحمل على الغمام تفتح لها ابواب السماء، و یقول الرب عز و جل: لا نصرتک و لو بعد حین. و فى روایة الذاکر اللَّه کثیرا، مکان قوله و الصائم حین یفطر.»
أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ خداوندان معانى گفتند: این تشریف است و تخفیف و آنچه گفت فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی تکلیف است و تشدید، چون بعز خویش دانست که بار حکم و تکلیف بر بنده مى‏نهد، نخست او را بشارت داد به این کرامت و نواخت که گفت أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ، تا بنده باین بشارت و کرامت آن بار حکم و تکلیف بر وى آسان شود. و نظیر این در قران فراوانست: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا و قال تعالى یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ هذا و امثاله.
فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی هر چند که استجابت و ایمان بمعنى متقارب اند، امّا فرق آنست که استجابت بحکم استعمال در اعمال جوارح ظاهر رود، و ایمان در اعتقاد دل. و گفته‏اند استجابت بنده قول «لا اله الا اللَّه» است على ما روى فى بعض الکتب ان اللَّه عز و جل قال لملائکته ادعوا لى عبادى، قالوا یا رب کیف و السماوات السبع دونهم و العرض فوق ذلک! قال انهم اذ قالوا لا اله الا اللَّه، فقد استجابوا لى. و قال بعض المفسرین فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی اى فلیجیبوا نى اى فى ما افترضت علیهم و تعبدتهم به من الایمان بى و برسولى و الطاعة لى.
اگر کسى گوید این دو آیت چون اجنبى است در میان احکام روزه که پیشین آیت و پسین آیت از احکام روزه است، پس چه فایده را این در میان آورد؟ جواب آنست که این همه متقارب‏اند و هیچ تجانب نیست، که اللَّه تعالى در پیشین آیت گفت، وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ایشان را بر ذکر خود داشت، و بتکبیر و شکر فرمود، آن گه ایشان را بثواب این تکبیر و شکر امیدوار کرد.
یعنى آن کس که وى را ذکر و شکر مى‏کنید بشما نزدیک است، آواز شما مى‏نیوشد و اجابت دعا میکند، این عارضى بود که در میان آمد لایق آیت پیشین، و تمامى آن.
پس آن گه باحکام روزه باز گشت که: أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ... الآیة سبب نزول این آیت آن بود. که در ابتداء اسلام که فرمان آمده بود بروزه ماه رمضان، کسى که افطار کردى طعام و شراب و مباشرت اهل خویش او را حلال بودى و گشاده، تا آن گه که بخفتى، یا نماز خفتن کردى، پس بعد از آن حرام بودى هم طعام و هم شراب و هم مباشرت. تا دیگر شب. عمر خطاب شبى بعد از آنکه نماز خفتن کرده بود دست بزن خویشتن برد آن گه خود را ملامت کرد، و مى‏گریست، باین مخالفت شرع که از وى بیامده بود، بحضرت مصطفى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم آمد، و قصه خویش باز گفت، و رخصت طلبید. رسول خداى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت «ما کنت جدیرا بذلک یا عمر!»
این نه سزاى تو است که کردى، در آن حال جماعتى برخاستند که همین واقعه افتاده بود ایشان را، و همه معترف شدند، پس خداى تعالى در شأن ایشان این آیت فرستاد. عبد الرحمن بن ابى لیلى بطریقى دیگر روایت میکند، میگوید عمر خطاب پیش مصطفى آمد گفت: یا رسول اللَّه دوش کام خود از اهل خود طلب کردم گفت که من خواب کرده‏ام، پنداشتم که بهانه است، دست بوى بردم و کام خود از وى برداشتم. رسول صلى اللَّه علیه و آله و سلم گفت یا عمر بدانچه کردى سزاوار نه! پس رب العالمین از بهر عمر این آیت فرستاد، و مسلمانان را رخصت داد.
أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِکُمْ رفث اینجا کنایت از جماع است و هر چه در قرآن آمد از مباشرت و ملامست و افضا و دخول. قال ابن عباس رض ان اللَّه عز و جل حى کریم یکنّى هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ اى هن سکن لکم و انتم سکن لهن، لباس اینجا کنایت است از رسیدن مرد بزن و زن بمرد بى جامه، همچنانک جاى دیگر گفت وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ و فى الخبر «الولد للفراش»
اهل معانى گفتند: لباس آن جامه است که فاتن دارد، و شعار گویند پس مرد و زن را بدین معنى لباس خواند که یکدیگر را همچون جامه‏اند مر تن را. و گفته‏اند: ایشان را لباس از بهر آن خواند، که هر دوستر یکدیگرند از آنچه ناپسندیده شرعست، و دلیل برین قول آن خبرست که رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت، «من تزوّج فقد احرز دینه»
عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ اى تظلمون انفسکم بالجماع لیالى رمضان، فَتابَ عَلَیْکُمْ ان عاد علیکم بالترخیص، وَ عَفا عَنْکُمْ ما فعلتم قبل الرخصة، فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ همه امّت را میگوید بر سبیل اباحت نه بر سبیل ایجاب. چنانک در آن خبر گفت: «تناکحوا تکثروا»
، تناکحوا امر اباحت است نه امر وجوب، بَاشِرُوهُنَّ هم چنان است، میگوید اکنون مى‏رسید باهل خویش، مباشرت رسیدن دو بشره بود بهم بى جامه.
وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ مى‏جوئید آنچه اللَّه شما را نوشت در لوح محفوظ از فرزندى که باشد شما را.
در خبر مى‏آید، که اعمال بنى آدم بمرگ همه منقطع شود و گسسته گردد، مگر صدقة روان، و فرزند پارساى شایسته، که پدر خویش را دعا گوید بعد از وى. و در خبر مى‏آید که: ملک تعالى بنده را بنوازد و بزرگ گرداند، بنده گوید بار خدایا بچه عمل مرا باین رتبت رسانیدى؟ گوید بدعاء ولدک لک.
معاذ جبل گفت وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ یعنى لیلة القدر، حسن خواند وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ بر پى آن فرمان ایستید که اللَّه شما را نوشت.
وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا این در شأن ابو قیس آمد، صرمة بن انس بن صرمة که همه روز در کار بود بکشاورزى و روزه داشت، چون شب در آمد اهل وى خواست که طعامکى گرم از بهر وى بسازد، چون آن طعامک بساخت، ابو قیس از ماندگى در خواب شده بود، چون بیدار شد گفت: نخورم که مخالفت شرع باشد و نافرمانى حق، پس روزه در روزه پیوست و در نیمه روز بى طاقت شد، چنانک بیهوش گشت. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلم چون او را چنان رنجور دید، گفت چه رسید ترا؟ ابو قیس قصه خویش بگفت، رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم پاره در گرفت، در حال آیت آمد وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا اى اللّیل کله.
حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ الآیه. تفسیر این مصطفى ع عدى حاتم را در آموخت گفت: «صلّ کذا و کذا و صم فاذا غابت الشمس فکل و اشرب حتى یتبیّن لکم الخیط الأبیض من الخیط الاسود، عدى حاتم گفت چون این از مصطفى بشنیدم فراز گرفتم یک رشته سپید و دیگرى سیاه، و بوقت صبح در آن مینگرستم و هیچ بر من روشن نمى‏شد، آن گه با رسول بگفت که من چه کردم، رسول بخندید گفت: «یا ابن حاتم انّک لعریض القفا»
قال ابو سلیمان الخطابى هذا یتأوّل على وجهین: احدهما ان یکون کنایة عن الغباوة و سلامة الصدر، و الثانى انه اراد انک غلیظ الرقبة وافر اللحم، لان من اکل بعد الصبح لم ینهکه الصوم، و لم یبن له اثر فیه، ثم قال: «یا ابن حاتم انما ذاک بیاض النهار من سواد اللیل» اى پسر حاتم آن رشته سپید و سیاه مثلى است تاریکى شب و روشنایى روز را، نبینى که در عقب گفت: مِنَ الْفَجْرِ فجر نامیست اول بامداد را که نفس صبح بشکافد از شب، و در خبر مى‏آید که «الفجر فجران: فجر یحرم فیه الطعام و تحلّ فیه الصّلاة، و فجر تحرم فیه الصّلاة، و یحل فیه الطعام»
فجر دواند، فجر صادق، فجر کاذب، اول فجر کاذب پدید آید سپیدى از مشرق ظاهر شود و ارتفاع گیرد مانند عمودى، و چندانک ربع آسمان طول آن برکشد، و عرب آن را ذنب السرحان گویند، و بقدر دو ساعت که از شب مانده باشد این فجر کاذب بپاید، آن گه اندک اندک باز میشود و در افق تاریکى مى‏افزاید، پس از میان ظلمت فجر صادق سر بر زند، سرخى باشد که بعرض افق باز مى‏افتد بتدریج، مصطفى ع ازینجا گفت: «لیس الفجر بالابیض المستطیل و لکنه الاحمر المعترض»
چون این فجر صادق آغاز کند طعام خوردن بر روزه دار حرام شود، و وقت نماز در آید، چنانک در خبر گفتیم. و بنده باید که در آن وقت بیدار باشد، که آن وقتى عزیز است و ساعتى بزرگوار، و رب العالمین از شرف آن سوگند بدان یاد کرده و گفته وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ.
ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ الایة پس آن گه روزه خویش تمام کنید تا بشب، این إِلى‏ غایت راست که چون شب در آمد روزه بغایت رسید، و وقتش سپرى گشت، و روزه دار در حد فطر افتاد اگر طعام خورد و اگر نه، و در بعضى روایات بیاید اکل او لم یأکل و مصطفى ع مواصلت کرد، روز و شب در هم پیوست، و طعام نخورد، جبرئیل آمد و گفت «قبلت مواصلتک و لا تحل لامّتک من بعدک» وصال تو پذیرفتند و امت ترا بعد از تو روا نیست که وصال کنند.
وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ این در شأن جماعتى آمد از یاران رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم که در مسجد معتکف مى‏نشستند، پس چون ایشان را ضرورتى پیش میآمد از بهر آن ضرورت بیرون مى‏شدند، و در میانه باهل خود مى‏رسیدند، آن گه بعد از غسل بمسجد باز مى‏شدند، رب العالمین گفت وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تا معتکف باشید در مسجدها بزنان خود مرسید و نزدیکى مکنید عکوف از روى لغت اقامت است، پائیدن بدرنگ و آرام، قال اللَّه تعالى فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُمْ و از روى شرع پائیدن است در مسجد بر وجه طاعت و قربت نیّت در آن شرطست، که قربت بى نیّت درست نیاید، و به‏
قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «انما الاعمال بالنیّات»
اى صحة الاعمال بالنیات و مسجد در آن شرطست که گفت وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ و مستحبّ است که با اعتکاف روزه دارد، پس اگر روزه ندارد اعتکاف درست باشد، بمذهب شافعى، که در اصل وى روزه از شرط اعتکاف نیست، و لهذا
قال عمر «انى نذرت ان اعتکف لیلة فى الجاهلیة» فقال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «أوف بنذرک»
و بدانک معتکف چنان فرا نموده است که من از جهان گریخته‏ام، و کرده همه سال را درمان ساز آمده‏ام، و درگاه را لزوم گرفته‏ام، و آستانه بالین کرده‏ام و خاک بستر، تا نیامرزى باز نگردم ازین در، لا جرم در خبر مى‏آید که چون معتکف بیرون آید، او را گویند بیرون آرى از گناه خویش چنان که آن روز که از مادر زادى. و فى الخبر من اعتکف عشرا فى رمضان کان کحجّتین و عمرتین»
و فى الاثر «من اعتکف یوما فکعدل عشر رقاب، و من اعتکف یومین فعدل عشرین رقبة، و من اعتکف ثلاثة ایام فعدل ثلثین رقبة، و من اکثر فعلى قدر ذلک.»
و فاضلتر آنست که در دهه آخر ماه رمضان معتکف نشیند، که مصطفى ع چنین کردى. و هرگز اعتکاف درین دهه دست بنداشتى. و درست است که یک سال سى روز معتکف نشست، و سال دیگر بیست روز، آن سال که سى روز نشست، سبب آن بود که ده روز پیشین معتکف نشست طلب شب قدر را، جبرئیل آمد و گفت آنچه مى‏جویى در پیش است، پس ده روز میانین نشست، جبرئیل گفت دیگر باره آنچه میجویى در پیش است. پس ده روز پسین معتکف نشست تمامى سى روز. اما آن سال که بیست روز معتکف نشست، چنان بود که پیشین سال بغزا بود با یاران و اعتکاف از وى فائت شد. دیگر سال ده روز سال گذشته را قضا کرد، و ده روز آن سال را که در آن بود، و یک سال چنان افتاد که اعتکاف وى در ماه رمضان فائت شد، و در شوال معتکف نشست، و سبب آن بود که بمسجد آمد و خیمه زد اعتکاف را، زنى از زنان وى دستورى خواست باعتکاف، او را دستورى داد پس دیگر زنان آمدند و بمسجد خیمه زدند، عایشه و حفصه و دیگران، مصطفى نگاه کرد خیمها دید زده، خشم گرفت گفت باین مى پارسایى خواهید؟ من امسال معتکف نمى‏نشینم، و بیرون آمد از اعتکاف خویش، پس در ماه شوال آن ده روز قضا کرد.
تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ قیل فرائض اللَّه و شروطه، و قیل ممنوعاته. این اندازها است که خداى نهاد در دین خویش، میان طاعت و معصیت پسند و ناپسند. فَلا تَقْرَبُوها گرد اندازهاى وى مگردید بسست فرا گرفتن و فرو گذاشتن.
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:۳۳ - النوبة الاولى
گوهر بعدی:۳۳ - النوبة الثالثة
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.